امام جعفر صادق
مکتب علمی

ابن عقده زیدی در کتاب رجال خود چهار هزار راوی برای جعفر صادق برشمرده و کتاب‌های آنان را یاد کرده‌است. بسیاری از فقها از پرورش یافتگان مکتب جعفر صادق بوده‌اند. از این عده می‌توان به کسانی هم چون زرارة بن اعین و دو برادرش بکر و حمران، جمیل بن صالح و جمیل بن دراج و محمد بن مسلم طائفی و برید بن معاویه و هشام بن حکم و هشام بن سالم و ابوبصیر و عبیدالله و محمد و عمران حلبی و عبدالله بن سنان و ابوالصباح کنانی و بسیاری دیگر اشاره کرد.





به غیر از این چهار هزار تن راوی که ذکر آنان گذشت، شمار بسیاری دیگر از دانشمندان برجسته و پیشوایان مذاهب اهل سنت و بزرگان علم از جعفر صادق حدیث نقل کرده‌اند. از این میان می‌توان به افرادی مانند یحیی بن سعید انصاری و ابن‌جریح و مالک بن انس و سفیان ثوری و ابن عیینه و ابوحنیفه و شعبه و ایوب سختیانی و جابر بن حیان کوفی و ابان بن تغلب و ابو عمرو بن علاء و عمرو بن دینار و بسیاری دیگر اشاره نمود. از جمله جابر ابن حیان - کیمیاگر معروف که در غرب به نام Geber خوانده‌می‌شود - بسیاری از اختراعات خود را منتسب به جعفر صادق یا با تغییرات جزئی از آموزه‌های او می‌داند. به نظر چنین می‌آید که جعفر معلمی بود که نگارش را به دیگران (مثلاً شاگردانش) می‌سپرد.

جعفر صادق بعد از مجلس درس روزانه خود به مناظره با افراد مختلف از جمله خداناباوران می‌پرداخت. در متن بعضی از این مناظرات به مسایلی علمی همچون گردش خون -که در آن زمان ناشناخته بوده- اشاره شده‌است.






امامت

به عقیده شیعه دوران امامت او ۳۴ سال بوده که با اواخر حکومت امویان و اوایل حکومت عباسیان مصادف بوده‌است. او با پنج تن از خلفای بنی امیه، هشام بن عبدالملک، ولید بن یزید بن عبدالملک، یزید بن ولید بن عبدالملک، ابراهیم بن ولید و مروان بن محمد ملقب به حمار و دو تن از خلفای بنی عباس ابوالعباس (عبدالله بن محمد) معروف به سفاح و ابوجعفر معروف به منصور دوانیقی معاصر بود.






شاگردان

جعفر صادق بیش از ۴۰۰۰ هزار شاگرد داشته‌است که برخی از بزرگانشان بدین قرارند: ۱)ابان بن تغلب؛ ۲) اسحاق بن عمارصیرفی کوفی؛ ۳)برید بن معاویه بن العجلی؛ ۴) ابوحمزه ثمالی؛ ۵)حریربن عبدالله سجستانی؛ ۶)زرارة بن اعی شیبانی؛ ۷)صفوان بن مهران جمال اسدی؛ ۸) عمران بن عبدالله سعد اشعری قمی؛ ۹) عیسی بن عبدالله سعد اشعری قمی؛ ۱۰)فیض بن مختارالکوفی؛ ۱۱) محمد بن علی بن نعمان کوفی معروف به مؤمن الطّاق ۱۲) محمد بن مسلم بن ریاح؛ ۱۳) معاذ بن کثیر؛ ۱۴) هشام بن محمد بن السائب؛ ۱۵) مفضل بن عمر ۱۶)جابر بن حیان ۱۷)مالک بن انس






از نگاه دیگران

مالک بن انس، پیشوای یکی از مذاهب چهارگانه فقهی اهل سنت، مدتی شاگرد جعفر صادق بود. او در باره عظمت و شخصیت علمی و اخلاقی صادق چنین می‌گوید: من فقیه تر و داناتر از جعفر بن محمد ندیده ام. او داناترین فرد این امت است. به خدا سوگند! چشمان من ندید فردی را که از جهت زهد، علم، فضیلت، عبادت و ورع برتر از جعفر بن محمد باشد.

ابوحنیفه، پیشوای یکی دیگر از مذاهب چهارگانه فقهی اهل سنت، نیز شاگرد جعفر صادق بود. برخی منابع، مدت شاگردی او را دو سال دانسته‌اند. به عنوان نمونه، آلوسی درباره دو سال شاگردی او پیش امام صادق، از ابوحنیفه نقل می‌کند که: «اگر آن دو سال نبود، نعمان (ابوحنیفه) هلاک می‌شد.» وی درباره عظمت علمی صادق گفته‌است: اگر جعفر بن محمد نبود، مردم احکام و مناسک حجشان را نمی‌دانستند.

عطار نیشابوری فصل اول کتاب تذکره الاولیا، اثرش در شرح احوال بزرگان اولیا و مشایخ صوفیه، را به شرح حال صادق اختصاص داده‌است. عطار در این کتاب می‌آورد:

اگر تنها صفت او گویم، به زبان و عبارت من راست نیاید که در جمله علوم و اشارات و عبارات بی تکلف به کمال بود، وقدوه جمله مشایخ بود، و اعتماد همه بر وی بود و مقتدای مطلق بود. هم الهیان را شیخ بود و هم محمدیان را امام، و هم اهل ذوق را پیشرو، و هم اهل عشق را پیشوا. هم عباد را مقدم، هم زهاد را مکرم. هم صاحب تصنیف حقایق، هم در لطایف تفسیر و اسرار بی نظیر بود.

در ادامه عطار داستانهایی چند از کرامات او نقل می‌کند.






زمامداران معاصر

خلفای اموی معاصر

هشام بن عبدالملک (۱۲۵- ۱۱۴)
ولید بن یزید بن عبدالملک (۱۲۶- ۱۲۵)
یزید بن ولید بن عبدالملک (۱۲۶)
ابراهیم بن ولید بن عبدالملک (۲ ماه و ۱۰ روز از سال ۱۲۶)
مروان بن محمد معروف به مروان حمار (۱۳۲- ۱۲۶)

خلفای عباسی معاصر

ابوالعباس عبدالله بن محمد (۱۳۷- ۱۳۲)
ابوجعفر منصور دوانیقی (۱۴۸- ۱۳۷)






موسی کاظم
ابوابراهیم، موسی بن جعفر الکاظم، هفتمین امام شیعیان دوازده امامی که آن‌ها از او با عنوان امام موسی کاظم یا «امام کاظم» یاد می‌کنند. وی فرزند ابوعبدالله جعفر الصادق‌البارالامین است که در روز ۷ صفر سال ۱۲۸ ه. ق. در ابواء (منطقه‌ای در میان مکه و مدینه) به دنیا آمد. مادر او حمیده مصفّاة است که نام‌های دیگری مانند حمیده بربریه و حمیده اندلسیه نیز برای او نقل شده‌است. از مهم‌ترین القاب پیروانش برای او، می‌توان به کاظم، صابر، صالح، امین و عبدالصالح اشاره کرد. او در میان شیعیان در میان امامانشان به «باب‌الحوائج» معروف است.






جانشینی جعفر صادق

وی پس از کشته شدن پدرش جعفر صادق به دست خلیفه وقت در شوال سال ۱۴۸ ه. ق. و در زمان خلافت منصور عباسی امامت خود بر شیعیان را اعلام کرد که این کار ۳۵ سال به درازا کشید. سید محمدحسین طباطبایی در این باره می نویسد: «منصور پس از آن که خبر شهادت امام ششم را دریافت داشت به والى مدینه نوشت که بعنوان تفقد بازماندگان، به خانه امام برود و وصیت نامه آن حضرت را خواسته و بخواند و کسى را که وصى امام معرفى شده فى المجلس گردن بزند و البته مقصود منصور از جریان این دستور این بود که به مسئله امامت خاتمه دهد و زمزمه تشیع رابکلى خاموش کند ولى بر خلاف توطئه وى وقتى که والى مدینه طبق دستور، وصیت نامه را خواند دید امام پنج نفر را براى وصایت تعیین فرموده. خود خلیفه و والى مدینه و عبدالله افطح فرزند بزرگ و موسى فرزند کوچک آنحضرت و حمیده و به این ترتیب تدبیر منصور نقش بر آب شد» وی نقش موثری در گسترش معارف شیعی داشت. در این دوران، چندین بار توسط خلفای عباسی دستگیر و زندانی گردید. تنها در دوران خلافت هارون الرشید، به مدت چهار سال زندانی بود. موسی کاظم، در ۲۵ رجب ۱۸۳ ه. ق.، در سن ۵۵ سالگی، توسط زهر در زندان سندی‌بن شاهک به دستور هارون الرشید کشته شد. وی در شهر کاظمین در کشور عراق مدفون است.






فرزندان

درباره تعداد فرزندانش چند قول وجود دارد. بنا بر یکی از آنها، وی ۳۷ فرزند داشت که شامل ۱۸ پسر و ۱۹ دختر بودند. علی بن موسی، هشتمین امام شیعیان، فرزند اوست. همچنین یکی از دخترانش به نام فاطمه معصومه که برای دیدار برادرش، رضا، عازم ایران شده بود، در شهر قم بیمار شد و پس از چند روز بیماری، درگذشت و در این شهر مدفون است.






پسران

علی‌بن موسی‌الرضا
ابراهیم
احمد
محمد
حسین
حمزه
عباس
قاسم
اسماعیل
جعفر
هارون
حسن
عبد اللّه
اسحاق
عبیداللّه
زید
فضل
سلیمان







دختران

فاطمه کبری
فاطمه صغری (فاطمه معصومه)
رقیّه
حکیمه
ام ابیها
رقیّه صغری
کلثوم
ام جعفر
لبابه
زینب
خدیجه
علیّه
آمنه
حسنه
بریهه
ام سلمه
میمونه
ام کلثوم.







زمام‌داران معاصر

مروان بن محمد اموی - معروف به مروان حمار (۱۲۶ - ۱۳۲ ه. ق.)
ابوالعباس سفاح عباسی (۱۳۲ - ۱۳۶ ه. ق.)
منصور عباسی (۱۳۶ - ۱۵۸ ه. ق.)
مهدی عباسی (۱۵۸ - ۱۶۹ ه. ق.)
هادی عباسی (۱۶۹ - ۱۷۰ ه. ق.)
هارون الرشید (۱۷۰ - ۱۹۳ ه. ق.)







اصحاب و یاران

علی بن یقطین
ابوصلت بن صالح هروی
اسماعیل بن مهران
حمّاد بن عیسی
عبدالرحمن بن حجّاج بجلی
عبداللّه بن جندب بجلی
عبداللّه بن مغیره بجلی
عبداللّه بن یحیی کاهلی
مفضّل بن عمر کوفی
هشام بن حکم
یونس بن عبدالرحمن
یونس بن یعقوب







رویدادهای مهم در دوران زندگی

کشته شدن جعفر صادق، پدر موسی کاظم، به دست منصور دوانیقی، در سال ۱۴۸ ه. ق
پیدایش انشعاباتی در مذهب شیعه، مانند: اسماعیلیه، اَفْطَحیه و ناووسیه، پس از کشته شدن صادق و معارضه آنان با موسی کاظم در مسأله امامت.
ادعای امامت و جانشینی جعفر صادق، توسط عبدالله اَفْطَحْ، برادر موسی کاظم و به وجود آوردن مذهب افطحیه در شیعه.
احضار موسی کاظم به بغداد و زندانی شدن در آن شهر به دستور مهدی عباسی.
زندانی شدن موسی کاظم در بغداد در دوران حکومت هادی عباسی.
دستگیری موسی کاظم در مدینه و اعزام به زندان عیسی بن جعفر در بصره، به دستور هارون الرشید در سال ۱۷۹ ه. ق.
انتقال از زندان بصره به زندان فضل بن ربیع در بغداد.
انتقال از زندان فضل بن ربیع به زندان فضل بن یحیی برمکی.
انتقال از زندان فضل بن یحیی به زندان سندی بن شاهک.
مسموم شدن و وفات موسی کاظم با خرمای زهرآلود توسط سندی بن شاهک در زندان در ۲۵ رجب ۱۸۳ ه. ق.
انتقال جسد موسی کاظم به جِسر (پل) بغداد و فراخوانی مردم برای دیدن آن توسط مأموران هارون الرشید.






علی بن موسی الرضا
ابوالحسن علی بن موسی الرضا (۱۴۸–۲۰۳ ه‍. ق.)، ملقب به «رضا» امام هشتم شیعیان دوازده امامی که وی را با عنوان امام رضا یاد می‌کنند. پدر او ابوالحسن موسی الکاظم‌الصابر (امام کاظم) هفتمین امام شیعیان و مادرش طبق روایات مختلف نام‌ها، کنیه‌ها و لقب‌های «ام‌البنین، نجمه، سکن و تکتم» را دارد. زادگاه علی بن موسی شهر مدینه بود و در توس درگذشت. شیعیان مأمون خلیفهٔ عباسی را که او را ولیعهد حکومت عباسیان کرده بود را مسئول وفاتش می‌دانند. مقبرهٔ وی در شهر مشهد قرار دارد و سالانه مورد بازدید میلیون‌ها مسلمان شیعه و سنی از ایران، پاکستان، بحرین، عراق و دیگر کشورها قرار می‌گیرد.






القاب و کنیه‌ها

کنیه‌ها: ابوالحسن و ابوعلی

لقب‌ها: رضا، صابر، زکی، ولی، وفی، صدیق، رضی، شمس الشموس، معین الضعفاء و الفقراء، غریب الغربا، سراج الله، نورالهدی، قرة عین المؤمنین، مکیدة الملحدین، کفو الملک، رب‌السریر، رئاب التدبیر، شمس توس، خورشید ولایت، ضامن آهو، عالم آل محمد، ثامن الحجج، امام الرئوف






دوران زندگی

علی بن موسی زادهٔ جمعه ۱۹ رمضان یا نیمه ماه رمضان یا پنج شنبه ۱۱ ذیقعده یا ۱۰ رجب سال ۱۴۸ هجری در شهر مدینه بود. او ۲۴ سال وچند ماه را با پدرش به سر برد. ولی مطابق آنچه گفته شد، عمر او در روز درگذشت پدرش ۳۵ سال یا ۲۹ سال و دو ماه بوده و پس از وفات پدرش چنانکه در مطالب السئول نیز آمده، ۲۵ سال زیسته‌است و مدت امامت او حدود ۲۰ سال طول کشید، که ۱۷ سال آن در مدینه و سه سال آخر آن در خراسان گذشت. رضا در مدینه، پس از وفات پدر، امامت بر مردم را بر عهده گرفت، و به رسیدگی امور پرداخت، شاگردان پدر را به دور خودش جمع کرد، و به تدریس و تکمیل حوزه علمیه جدش، رییس مذهب شیعه جعفر صادق پرداخت. در طول این مدت، او در دنباله حکومت هارون الرشید را که ده سال و بیست و پنج روز بود زیست. سپس امین از سلطنت خلع شد و عمویش ابراهیم بن مهدی برای مدت بیست و چهار روز به سلطنت نشست. آنگاه دوباره امین علیه او شورش کرد و برای وی از مردم بیعت گرفته شد. یکسال و هفت ماه حکومت کرد ولی به دست طاهر بن حسین کشته شد. سپس عبد الله بن هارون، مامون، به خلافت تکیه زد و بیست سال حکومت کرد. در زمان حکومت مامون، آن گونه که در کتب معتبر شیعه آورده‌اند او که علاقه مردم ایران به امامان شیعه را می‌دید تصمیم گرفت رضا را مجبور کند تا از مدینه به خراسان بیاید و او را به عنوان ولیعهد و جانشین خود معرفی کند و چنان چه شیخ مفید در کتاب مسار الشیعه آورده‌است روز اول ماه رمضان روز بیعت به ولایت عهدی رضا توسط مامون است، تا با این روش بتواند در بین مردم محبوبیت قابل ملاحظه‌ای پیدا کند و درضمن تصمیم داشت تا رضا را نزد خود بیاورد و کارهای او را تحت نظارت کامل خود قرار دهد.سپس مامون اورا توسط زهرکشت.






حدیث سلسلة الذهب

شیعیان حدیث‌های زیادی را منتسب به وی می‌دانند یکی از مشهورترین احادیثی قدسی منقول از وی حدیثی موسوم به سلسلة الذهب است که هنگام وداع وی با مردم شهر نیشابور در بین راه چنین گفته‌است که:

مرا پدرم موسی کاظم از پدرش جعفر صادق از پدرش محمد باقر از پدرش علی زین العابدین از پدرش حسین شهید کربلا از پدرش علی بن ابی طالب که گفت: عزیزم و نور چشمانم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: جبرئیل حدیث کرد مرا و گفت شنیدم پروردگار سبحانه و تعالی می‌فرماید: کلمهٔ لا اله الا الله دژ استوار من است، پس هر کس در این حصار وارد شد، از عذابم محفوظ است.

شیعه می‌گوید: او چند قدمی حرکت کرد و سپس برگشت و گفت:به شرط‌های آن و من از جمله شرط‌های آن هستم. مقصود علی بن موسی از شرط‌ها، اعتراف به این واقعیت است که او مانند پدرانش از سوی خدا امام و حجت است و اطاعتش بر همه واجب است.






تالیفات علی بن موسی رضا

از علی بن موسی رضا برخی تألیفات یاد شده که علمای شیعه از آنها به اجمال و تفصیل یاد کرده‌اند. اما مؤلفات وی، به تفضیل، عبارت‌اند از:

آنچه به محمد بن سنان در پاسخ پرسش‌های وی درخصوص علل احکام شرعی نوشته‌است.
عللی که فضل بن شاذان گوید آنها را از علی بن موسی رضا، یکی پس از دیگری، شنیده و جمع آوری کرده‌است و به علی بن محمد بن قتیبه نیشابوری اجازه روایت آن‌ها را از وی از علی بن موسی رضا داده‌است.
سه رساله که برای مأمون عباسی درباره اسلام و دستورهای دینی نوشته‌است. این سه رساله را صدوق در عیون اخبار الرضا با اسناد متصل ذکر کرده‌است.
الرسالة الذهبیة در طب.






محمد التقی

ابوجعفر، محمد بن علی الجواد التقی (به عربی: محمد بن علی الجواد) نهمین امام شیعیان که از وی با عنوان امام محمد تقی یا امام جواد یاد می‌کنند. کنیه‌اش «ابوجعفر» و لقب او «جواد» و «تقی» می‌باشد. وی فرزند علی بن موسی الرضا و سبیکه بوده که در ۱۰ رجب سال ۱۹۵ هجری در مدینه به دنیا آمد.






زندگی‌نامه
زادن
پیش‌گویی

از پیغمبر اسلام نقل شده‌است که گفت: «بِأَبي ابْنِ خِيَرَةِ الإماءِ النَوبِيةِ الطَيِّبَةِ (ترجمه: پدرم فدای پسر بهترین کنیزان که اهل نوبه و پاکیزه است) ». همچنین شیخ صدوق نقل می‌کند که: ... الحسين بن علي بن أبي طالب عليهما السّلام قال: دخلت على رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فقال: ... و إنّ اللّه عزّ و جلّ ركّب في صلبه أي في صلب أبي الحسن الرضا عليه السّلام نطفة مباركة، طيّبة، زكيّة، رضيّة، مرضيّة. و سمّاها محمد بن علي، فهو شفيع شيعته، و وارث علم جدّه، له علامة بيّنة و حجّة ظاهرة ... (ترجمه: راوی می‌گوید: نزد پیغمبر (ص) رفتم. گفت: خدای -عزوجل- از پشت او امام رضا نطفه‌ای فرخنده، پاک، نیکو، پسندیده، موردخشنودی کرده‌است و «محمد علی» نامیده‌استش. او شفیع پیروانش و وارث دانش نیایش است. دانش آشکار و حجتی و نمایان دارد...) .

در تاریخ گفته‌اند که علی بن موسای رضا سال‌ها بچه‌دار نمی‌شد و امام موسی بن جعفر به وی مژدهٔ فرزندی داد. شیخ کلینی نیز نقل می‌کند: عن يزيد بن سليط الزيدي، قال: لقيت أبا إبراهيم عليه السّلام و نحن نريد العمرة ... قال لي: يا يزيد! و إذا مررت بهذا الموضع و لقيته أي علي بن موسى الرضا عليهما السّلام و ستلقاه، فبشّره: أنّه سيولد له غلام، أمين، مأمون، مبارك ... (ترجمه: راوی گوید: می‌خواستیم به عمره رویم که امام کاظم (ع) را دیدم... به من فرمود: یزید! هنگامی که از آن‌جا گذشتی و دیدیش امام رضا را -که او را خواهی دید- به نوید ده که پسری خواهد زایید که امانتدار و ایمن و خجسته است ...) .






امامت

هنگام کشته‌شدن علی بن موسی الرضا در خراسان، جواد حدود ۸ سال سن داشت و برای همین شیعیان آن زمان به امامت او شک کردند و در این رابطه جلسه‌های پرسش و پاسخ برگزار نمودند. محمد تقی اولین امامی بود که در خردسالی به این مقام می‌رسید. به اعتقاد شیعه رضا پیش از مرگش، او را به‌عنوان امام بعد از خود معرفی کرده بود.






ازدواج

بعد از کشته‌شدن رضا و به امامت رسیدن جواد، به دستور مأمون او را از مدینه به بغداد منتقل کردند و دخترش ام‌فضل را به ازدواجش درآوردند که شیعیان این ازدواج را تحمیلی و با اهداف سیاسی می‌دانند. محمد تقی از دختر مأمون فرزندی نداشت و فرزندانش ماحصل ازدواجش با زن دیگری به نام سمانهٔ مغربیه بوده‌اند.






اصحاب

جواد با وجود فشارهای حاکمان بنی‌عباس، اصحاب و شاگردان زیادی تربیت کرد که نام آن‌ها در برخی کتب شیعه در حدود ۲۶۰ نفر ذکر شده که عبدالعظیم حسنی، ابوهاشم جعفری، ابراهیم بن مهزیار اهوازی، حسین بن سعید اهوازی، دعبل خزاعی، حسن بن محبوب سراد کوفی، اسماعیل بن بزیع و صفوان بن یحیی از معروف‌ترینشان هستند.






مناظرات

محمد تقی در چند نوبت با فقیهان بزرگ زمان خود مناظراتی برگزار كرد كه اغلب در مجلس خلیفهٔ وقت صورت می‌گرفت. از جملهٔ مناظرهكنندگان با او، یحیی بن اكثم (فقیه و مشاور مأمون و بعدها قاضی‌القضات مسلمین) و ابن ابی‌داود (فقیه مورد وثوق مأمون و معتصم و قاضی بغداد در زمان متوكل) بودند. نقل شده در هنگام مناظره با ابن اكثم كه در زمان مأمون انجام شد، سن جواد ۹ سال بوده‌است. درخشش او در این مناظره در نوع استدلال و تكیه بر اصول فقه اسلامی چنان زیاد بود كه خلیفه را به تحسینش واداشت. در مناظره با ابن ابی‌داود، معتصم حكم فقهی صادر شده از جواد را به دلیل استدلال قرآنی او بر حكم فقهی ابن ابی‌داود ترجیح داده و دستور به اجرای آن داد.






مرگ مأمون

در سال ۲۱۸ هجری جواد به همراه همسرش سمانه و پسرش هادی به سفر حج رفتند که در همان سال مأمون مرد و مردم با برادش معتصم بیعت کردند. محمد تقی فرزندش را در مدینه گذاشته و خود و همسرش به عراق برگشتند. رابطهٔ میان او و معتصم خوب نبود و به همین جهت خلیفه سعی می‌کرد وی را از بین ببرد.






مرگ

در مرگ جواد چند قول مشهور است که در همهٔ موارد دست‌داشتن معتصم و مسموم‌شدن او وجود دارد. یک قول می‌گوید که توسط همسرش به دستور خلیفه مسوم شده و بنابه قولی دیگر به وسیلهٔ شخصی به نام «اشناس» به دستور معتصم شربت مسومی را به وی می‌نوشانند و وی را در ۲۵ سالگی، مسموم و به قتل می‌رسانند. مرگ او در آخر ذی‌القعده سال ۲۲۰ هجری و در بغداد رخ داده‌است.






آرامگاه

آرامگاه جواد در شهر کاظمین در شمال بغداد و در کنار جدش موسی کاظم است و یکی از گنبدهای این حرم متعلق به اوست. حرم کاظمین یکی از مهم‌ترین زیارتگاه‌های شیعیان در عراق به شمار می‌رود و روزانه مورد بازدید هزاران نفر قرار می‌گیرد. در نزدیکی این حرم، آرامگاه شیخ مفید (اولین مرجع تقلید شیعه بعد از غیبت کبری)، خواجه نصیرالدین طوسی، سید مرتضی و برادرش سید رضی، ابن قولویه و برخی دیگر از علمای بزرگ شیعه وجود دارد.





علی النقی
ابوالحسن، علی بن محمد بن علی بن موسی الهادی النقی العسکری، دهمین امام شیعیان که از وی با عنوان امام علیّ نقی یا امام هادی یاد می‌کنند. جز هادی، معروفترین لقب او نقی است. نام او، «علی» و کنیه‌اش «ابوالحسن ثالث» و از القابش نقی، هادی، امین، طیب، ناصح و مرتضی را ذکر کرده‌اند. شیعیان وی را با فرزندش حسن بن علی، «امامین عسکریین» می‌خوانند، زیرا در شهر نظامی سامراء (عسکر)، زیر نظر خلفای عباسی بودند. زندگی او مصادف با ضعف عباسیان بود. از او رساله‌ای در جبر و اختیار و چند زیارت نقل شده‌است. منابع شیعیان کرامات بسیاری را به او نسبت می‌دهند.






ریشه‌شناسی القاب

در لغت نامه دهخدا و فرهنگ معین برای نقی نظیف و پاکیزه، برگزیده و خالص و برای هادی راهنما، راهنماینده، مرشد و هدایت کننده آمده است.






تولد

علی‌النقی در نیمه ذی الحجه ۲۱۴ قمری در روستای صریا در نزدیکی مدینه به دنیا آمد. پدرش امام نهم شیعیان، ابوجعفر محمد التقی‌الجواد بود. مادرش بنا به برخی منابع ام‌الفضل دختر المامون و بنا به برخی دیگر ام‌الولد بود که سمانه یا سوسن خوانده می‌شد که اصالت مغربی داشت، البته نام مادرش مدنب، حدیث و غزال هم ذکر شده‌است. روایت اخیر محتملتر است چون بنا به برخی تواریخ ازدواج محمد بن علی و ام‌الفضل در ۲۱۵ هجری رخ داد.






زندگی

در زمان کشته شدن پدرش محمد بن علی در بغداد در مدینه حضور داشت و همچون او در کودکی و هشت سالگی به امامت رسید. مطابق وصیت پدرش او وارث دارایی‌های پدر پس از سپری‌شدن صغر سن می‌شد. پیروان محمد بن علی اکثراً امامت او را پذیرفتند؛ اما بعدها گروه کوچکی برادرش موسی را امام دانستند. این گروه پس از آنکه موسی خود را از آنان جدا کرد دوباره پیرو علی بن محمد گشتند.

وی پیش از خلافت متوکل در آرامش در مدینه می‌زیست. متوکل عباسی برای آنکه بنیان خلافت –به عنوان یک نهاد سنی‌مذهب– را محکم کند دشمنی آشکاری را با شیعیان آغاز کرد و شروع به آزار و اذیت آنان نمود. خلافت متوکل و سیاست ضد علوی او برای علی سختی‌هایی به بار آورد. پس از خلیفه شدن متوکل، حاکم مدینه، عبدالله بن محمد بن داود هاشمی، نامه‌ای به متوکل نوشت و به او در مورد فعالیت‌های علی و پیروانش هشدار داد. او نوشت که علی در خانه‌اش پول، سلاح و نوشته‌های ممنوعه نگهداری می‌کند. در جواب علی نامه‌ای به متوکل در دفاع از اتهامات و شکایت از حاکم مدینه نوشت. متوکل حاکم مدینه را خلع و علی را از بالاترین احترام و اعتماد خود مطمئن کرد، ولی از او خواست که با خانواده و خدمه به درگاه او نقل مکان کند. علی بن محمد در مدینه توانست به خوبی نقش رهبری شیعیان را ایفا کند و به همین دلیل متوکل در سال ۲۳۳ یحیی بن هرثمه را مأمور انتقال وی به سامرا کرد. وقتی یحیی وارد مدینه شد مورد مخالفت مردم قرار گرفت و در ابتدا گفت هیچ خطری او را تهدید نمی‌کند. وقتی علی بن محمد به بغداد رسید مردم بسیاری جمع شدند نا او را ببینند و فرماندار اسحاق بن ابراهیم طاهری به ملاقات او آمد و تا پاسی از شب نزد او ماند. وی در ۲۳ رمضان ۲۳۳ وارد سامرا شد. خلیفه فوراً وی را به حضور نپذیرفت ولی فردای آن روز خانه‌ای را برای اقامت او اختصاص داد. علی بن محمد بقیه عمرش را در سامرا ماند. از وی نقل شده که او داوطلبانه به سامرا آورده نشده ولی از آنجا که کیفیت آب و هوا را می‌پسندد فقط به خلاف میل خود آنجا را ترک خواهد کرد. به نظر می‌رسد او احترام خلیفه را جلب کرده بود و اگرچه تحت نظر بود آزاری به او نرسید. وی به خاطر تقوا و فروتنی اش مورد احترام بسیاری بود. نسب العسکری او به دلیل منطقه عسکر سامرا ست.

از برجسته‌ترین اصحاب و شاگردان علی بن محمد می‌توان نام اینان را ذکر کرد:







عبدالعظیم حسنی
حسن بن راشد
عثمان بن سعید عمری

در سامرا، علی بن محمد اگرچه به طور مستمر تحت نظر بود، می‌توانست آزادانه در شهر بگردد و با طبقه بالای جامعه ارتباط برقرار کند. او آشکارا قادر بود ارتباط مستمری با نمایندگانش را حفظ کند، که مامور رساندن نامه‌ها و دستورها و جمع‌آوری خمس شیعیان بودند. وی بعدها در سامرا چندین خانه خرید. حامد الگار می‌گوید سخت‌گیری‌های متوکل عباسی باعث تقیه کامل و ناپیدایی‌اش از جامعه شد. رساله‌ای در خصوص اختیار انسان و چند متن و اظهار کوتاه (حدیث) به او نسبت داده می‌شود و توسط ابن شعبه حرانی ذکر شده‌اند. زیارات جامعه کبیره و غدیریه نیز منسوب به اوست.






مرگ

علی بن محمد سرانجام به دستور معتز در روز ۳ رجب سال ۲۵۴ قمری در ۴۱ سالگی در زندان کشته شد. مدت امامت علی بن محمد ۳۳ سال بود. بنا به سنت شیعه او مسموم شد. ابن بابویه گفته‌است که او توسط متوکل، یا معتمد مسموم شد، گرچه هیچ یک از این دو در زمان مرگ او خلیفه نبودند. گرچه مقاتل الطالبین او را جزو شهدای علوی قید نمی‌کند.

خلیفه معتز، برادرش ابو احمد موفق را برای نماز میت او فرستاد. وقتی جمعیت عظیم مردم برای عزاداری جمع شدند، پیکر او به خانه‌اش که او از دلیل بن یعقوب مسیحی خریده‌بود بازگردانده‌شد و آنجا به خاک سپرده‌شد. پسرش ابوجعفر، که به نقلی در ابتدا جانشین او در امامت به شمار می‌رفت پیش از او در سامرا درگذشته‌بود. دو پسر دیگر او - حسن، که جانشینش شد - و جعفر از او باقی‌ماندند. بنا به اعتقاد شیعیان علی النقی، جانشینی پسرش حسن عسکری را حتی قبل از تولد او و همچنین در پاسخ به شیعیان درباره امامت پسرش محمد، ضمن رد امامت محمد، به شیعیان یادآوری کرده و او را پسر بزرگتر خود نیز خوانده‌است. شیعیان همچنین معتقدند که بر جنازه وی پسرش حسن نماز گذارده‌است و در اعتقاد شیعه بر جنازه امام معصوم، تنها جانشین او نماز می‌گذارد. باب او محمد بن عثمان العمری بود که پدرش عثمان بن سعید وکیل و باب امامان هشتم و نهم بود. شیعه اثنی عشری پسر او حسن را به امامت به رسمیت شناخت. گرچه گروهی دیگر معتقد بودند پسرش محمد که پیش از او درگذشته بود امام پنهان است. احتمالاً محمد بن نصیر نمیری که به علی النقی نسبت ربوبیت داد و مدعی شد باب و پیامبر او ست به این گروه مرتبط بوده‌است. او بنیانگذار فرقه‌ای از غلات شیعه به نام نصیریه شمرده می‌شود.






کرامات

روایات شیعه کرامات بسیاری را به علی بن محمد الهادی نسبت می‌دهد. تعداد این کرامات به‌ویژه برای علی‌النقی بیشتر از سایر امامان شیعه ذکر شده‌است. به طور خاص او چنین توصیف شده که؛

دانش زبان‌های ایرانیان، اسلاوها، هندیان و نبطیان، علاوه بر از پیش دانستن طوفان‌ها و پیشگویی مرگ‌ها و دیگر رخدادها به او اعطا شده‌بود.
گفته‌شده او متوکل را لعنت کرد و مرگ او را سه روز پس از این که خلیفه او را تحقیر کرده بود (با دستور دادن به او، به همراه هاشمیان و دیگر بزرگان، که از اسب پیاده شوند و جلوی او و فتح بن خاقان پیاده راه بروند) یا زندانی اش کرده بود پیش بینی کرده بود.
در حضور متوکل، او با گذاشتن زنی که به دروغ می‌گفت زینب دختر حسین بن علی است در لانه شیر برای اثبات این که شیرها به بازماندگان علی آسیب نمی‌زنند، نقاب از چهره او برداشت.
او شیری را که بر یک فرش نقش بسته بود زنده کرد و آنرا واداشت تا یک شعبده باز هندی را که به دستور متوکل، سعی کرد با حقه‌هایش به او بی احترامی کند ببلعد؛
مشتی ماسه و سنگ را برای یک پیرو فقیرش به طلا تبدیل کرد.







بمب‌گذاری در حرم

در ۳ اسفند ۱۳۸۴، یک بمبگذاری در حرم عسکریین، به مقبره هادی و پسرش حسن عسکری آسیب فروانی زد، حمله دیگری نیز در ۲۳ خرداد ۱۳۸۶ انجام شد که منجر به تخریب دو مناره حرم شد.






آهنگ جنجالی)

شاهین نجفی، خواننده رپ فارسی آهنگی را با نام نقی، در اردیبهشت ۹۱ منتشر کرد که جنجال‌هایی را برانگیخت، همزمان حکمی فقهی از آیت‌الله صافی گلپایگانی مرجع تقلید شیعیان در ایران منتشر شد که حکم اهانت کنندگان به امام را همان حکم مرتداعلام می‌نمود. اگرچه این حکم اساس متعلق به قبل از انتشار آهنگ شاهین نجفی بود، برخی تصور کردند این همان حکم به قتل شاهین نجفی است. این در حالی است که در فقه شیعه بین حکم و فتوا تفاوت روشنی وجود دارد. پس از این جنجال رسانه‌ای بسیاری تصور کردند حکم قتل شاهین نجفی صادر شده است و در پی آن، شاهین نجفی تحت حفاظت امنیتی قرار گرفت. بسیاری از شخصیتهای دینی و مذهبی و حتی مخالفان جمهوری اسلامی مانند دکتر عبدالکریم سروش نیز این اقدام شاهین نجفی را تقبیح کردند. پس از این واکنشها شاهین نجفی تلاش کرد به نوعی کار خود را توجیه نماید و اعلام کرد ترانه نقی بهانه‌ای برای بیان معضلات اجتماعی بوده‌است





حسن عسکری

ابومحمد، حسن بن علی العسکری معروف به حسن عسکری، معصوم سیزدهم و امام یازدهم شیعیان. نزد شیعیان به امام حسن عسکری معروف است. شیعیان وی را با پدرش (علی نقی)، امامین عسکریین می‌خوانند، زیرا در شهر نظامی سامراء (عسکر)، زیر نظر خلفای عباسی بودند.
تولد

اکثر منابع شیعه دوازده امامی، تولدش را در ربیع‌الاول ۲۳۰ هجری/ نوامبر ۸۴۴ میلادی اعلام می‌کنند. اما کلینی در کتاب اصول کلینی، آن را در رمضان ۲۳۲ هجری/ آوریل ۸۴۷ میلادی ذکر می‌کند. او در مدینه به دنیا آمده و نام مادرش ام ولد معروف به حدَیث است. برخی منابع از مادرش با نام سوسن و سلیل یاد می‌کنند.






نام، القاب و کنیه

نامش حسن، کنیه وی ابومحمّد و القابش صامت، زکی، خالص، نقی، هادی، رفیق است او در بین شیعیانش به ابن الرضا (امام هشتم شیعیان) معروف بود. وی همانند پدرش لقب عسکری داشت و این لقب از عسکر سامرا گرفته شده‌است.






خلفای معاصر

او با چند خلیفه عباسی هم عصر بود:

المعتزّ بالله (معتز عباسی) (۲۵۲- ۲۵۵)
المهتدی بالله (مهتدی عباسی) (۲۵۵- ۲۵۶)
المعتمد بالله (معتمد عباسی) (۲۵۶- ۲۷۹)







دوران امامت

امامت حسن عسکری از سال ۲۵۴ آغاز شد و تا سال ۲۶۰ ادامه یافت (۶ سال).






فشار واختناق

خلفای عباسی همواره امامان شیعه را تحت فشار و محدودیت قرار می‌دادند و این فشارها در دوران محمد بن علی، علی بن محمد و حسن عسکری در سامرا به اوج رسید به طوری که این ۳ نفر عمر کوتاهی داشتند. تعقیب و مراقبت از علی بن محمد و حسن عسکری به قدری بود که آنان را در میان لشکریان جای داده بودند و به همین دلیل این دو را «عسکریین» لقب داده‌اند.. با این حال فشارها و محدودیت‌ها برای حسن عسکری به این جهت که در آن دوران شیعه به صورت یک قدرت عظیم در عراق درآمده بود (و این باعث می‌شد حاکمین احساس خطر کنند) بیش از دیگران بود. همچنین دودمان عباسی، طبق روایات فراوان و متواتر می‌دانستند، مهدی که از بین برنده حکومت‌های باطل و برپاکننده حق است، فرزند حسن عسکری خواهد بود. این موضوع باعث شده بود تا حکومت عباسی به شدت وی را تحت کنترل قرار دهد. به طوریکه حسن را مجبور کرده بوند، هر دوشنبه و پنجشنبه در دربار حاضر شود. همچنین معتز به این مقدار هم کفایت نکرده و او را زندانی کرد (حتی نقشه قتل حسن عسکری را کشیده بود که مرگ زود هنگام این مهلت را به او نداد).






فعالیت‌ها

با وجود همه فشارهای موجود حسن عسکری فعالیت‌های سیاسی-اجتماعی-علمی در جهت حفظ اسلام و مبارزه با افکار ضد اسلامی انجام می‌داد:







تلاش‌های علمی:

حسن عسکری در شرایط اختناق و تحت کنترل شدید حکومت وقت قرار داشت. اما با این حال به صورت محدود، همانند پدرانش به تربیت شاگردان و گسترش علوم پرداخت.







ایجاد شبکه ارتباطی با شیعیان:

در زمان وی، شیعیان در مناطق مختلف گسترش یافته بودند. این گسترش و پراکندگی باعث شد تا حسن عسکری شبکه ارتباطی وکالت و نصب را در مناطق مختلف راه‌اندازی کند.







فعالیت‌های سری سیاسی:

به خاطر محدودیت‌ها حسن عسکری مجبور به رهبری یک سلسله فعالیت‌های مخفی برای راهبرد اهداف خود شده بود.







حمایت‌های مالی از شیعیان:

یکی دیگر از موضع‌گیری‌های او حمایت مالی از شیعیان، بویژه از یاران خاص، بود. چرا که شیعیان تحت فشار دستگاه حکومت بودند.







آماده سازی شیعیان برای دوران غیبت:

از آنجا که غایب شدن امام و رهبر هر جمعیتی یک حادثه نامأنوس است و باور و تحمل آن برای مردم دشوار است، پیامبر و امامان پیشین به تدریج مردم را برای این موضوع آماده می‌کردند؛ به‌ویژه هادی و حسن عسکری که به زمان غیبت نزدیک می‌شدند. حسن عسکری بر تولد مهدی تاکید می‌کرد و فضای ارتباطی او با شیعیان (به خاطر محدودیت‌های حکومت) حالتی شبیه به غیبت صغری را داشت.

فعالیت دیگر وی تقویت و توجیه سیاسی رجال و عناصر مهم شیعه و استفاده گسترده از آگاهی غیبی برای از بین بردن شک‌ها و تردیدها بود.».






اصحاب

شیخ طوسی تعداد شاگردان حسن عسکری را بیش از ۱۰۰ نفر ثبت کرده‌است.

مشهورترین اصحاب و راویان او عبارت‌اند از:

ابو عمرو عثمان بن سعید عَمری (نائب اول مهدی)
احمد بن اسحاق قمی
ابراهیم بن مهزیار
ابو هاشم داود بن قاسم جعفری
محمد بن حسن صفار
محمد بن عثمان بن سعید عمروی (نائب دوم مهدی)
عبدالله بن جعفر حمیری
احمد بن محمد بن مطهّر
ابوسهل اسماعیل بن علی
محمد بن صالح بن محمد همدانی







مرگ حسن عسکری و مسئلهٔ جانشینی او

در روز جمعه ۸ ربیع‌الاول سال ۲۶۰ هجری در سن ۲۹ سالگی با زهر معتمد عباسی کشته شد. در سامرا کنار پدرش هادی به خاک سپرده‌شد.

از آن‌جا که پس از مرگ عسکری جانشین او به درستی آشکار نبود، پیروانش بر سر جانشینی او به چند گروه تقسیم شدند؛ برخی می‌گفتند که او به نزد خدا عروج کرده و منتظر بازگشتش بودند. برخی گمان می‌کردند که چند سال پیش از کشته‌شدنش فرزندی از او به نام محمد به دنیا آمده‌است. گروه دیگری هم معتقد بودند که یکی از کنیزانش از او حامله‌است و روزی مهدی موعود را به دنیا می‌آورد. گروه‌هایی هم امامت یکی از برادران حسن عسکری، جعفر یا محمد را پذیرفتند. در میان فرقه‌های مختلفی که پس از مرگش ایجاد شد، تنها تشیع دوازده‌امامی (که معتقد به وجود پسری از حسن عسکری، همنام پیامبر اسلام، بودند) دوام یافت.

شیعیان دوازده‌امامی، جعفر (برادر حسن عسکری و از مدعیان اصلی جانشینی او) را «جعفر کذّاب» می‌نامند. به عقیدهٔ آنان جعفر کذاب ویژگی‌های امامت را نداشت. به عقیدهٔ آنان، هنگام نماز گزاردن بر بدن حسن عسکری، فرزندش حجت بن الحسن بر او نماز گزارد و شک را از شیعیان برداشت. گرچه ممکن است همه نسبت‌هایی که به جعفر کذاب داده می‌شود درست نباشد ولی قطعاً مقداری حقیقت در مورد نسبت‌هایی که شیعه به جعفر کذاب داده‌است وجود دارد چرا که پیروان جعفر گاهی به هنگام دفاع از او اظهار می‌نمودند که وی از خصوصیات جوانی خود فاصله گرفته‌است..





حجت بن حسن (مهدی)

بنابر اعتقاد شیعیانِ دوازده‌امامی، حجت بن حسن فرزند حسن بن علی عسکری (امام یازدهم شیعیان) و دوازدهمین و آخرین امام و همان مهدی موعود است. همچون پیامبر اسلام نامش محمد و کنیه اش ابوالقاسم است. همچنین «امام زمان»، «صاحب الزمان»، «ولی عصر»، «قائم آل محمد» و «مهدی موعود» از القاب اوست.

پس از مرگ حسن عسکری (امام یازدهم شیعیان) در سال ۲۶۰ هجری و سن ۲۸ سالگی، از آنجا که حسن عسکری برخلاف سایر امامان شیعه —که در زمان حیاتشان جانشین بعدی را تعیین کرده بودند— بطور علنی جانشینی برای خود برجای نگذاشته بود، بحران فکری و اعتقادی بزرگی در میان پیروان امام شیعه بوجود آمد. در این دوران که به «سال‌های حیرت» موسوم است، شیعیان به فرقه‌های متعددی منشعب شدند. عده‌ای از شیعیان اعتقاد داشتند که از حسن عسکری فرزندی باقی نمانده‌است یا این فرزند در گذشته‌است؛ بسیاری از شیعیان امامت جعفر برادر حسن عسکری را پذیرفتند و گروه‌هایی نیز متوجه فرزندان و نوادگان امامان نهم و دهم شیعه شدند. اما اصحابی از حسن عسکری چنین گفتند که «وی پسری داشته که جانشینی مشروع برای امامت است». طبق گفتهٔ عثمان بن سعید، این پسر مخفی نگاه داشته شده بود، چرا که ترس آن می‌رفت که توسط دولت دستگیر شود و به قتل برسد. دیدگاه این گروه که در ابتدا دیدگاه اقلیت شیعه بود، به‌مرور به دیدگاه تمامی شیعیان امامی تبدیل شد که شیعیان دوازده امامی فعلی‌اند.

از دیدگاه تاریخی، باور به دوازده امام و اینکه امام دوازدهم همان مهدی موعود است بطور تدریجی در میان شیعیان تکامل یافت. به نظر می‌رسد مدتی طول کشید تا این نظریه به صورتبندی نهایی خود برسد و پس از آن هم توجیه ها و تبیین های دینی گسترده‌ای در موردش ارائه شد. شیعیان با دو رویکرد حدیثی و کلامی به تبیین نظریهٔ غیبت برخاستند. کلینی (و. ۳۲۹ ه.ق. / ۹۴۱ م.) در احادیث باب غیبت کتاب اصول کافی —که در خلال دوره سفرا (موسوم به غیبت صغری) گرد آورد— به موضوع غیبت و علت آن پرداخت. به‌خصوص نعمانی در کتاب الغیبه به تبیین نظریه غیبت از طریق احادیث پرداخت و او برای نخستین بار اصطلاحات «غیبت صغری» و «غیبت کبری» را به کار برد. پس از وی ابن بابویه (و.۹۹۱-۹۹۲) در کتاب کمال الدین در خصوص گردآوری احادیث مربوط به امام دوازدهم و غیبت وی کوشید. از دیگر سو، متخصصان علم کلام از جمله شیخ مفید (و. ۴۱۳ ه.ق. / ۱۰۲۳ م.) و شاگردانش بخصوص سید مرتضی (۱۰۴۴-۱۰۴۵) به تدوین نظریات کلامی امامت جهت تبیین ضرورت وجود امام زنده در شرایط غیبت پرداختند.

در باور کنونی شیعه دوازده امامی، حجت بن حسن در نیمهٔ شعبان سال ۲۵۵ یا ۲۵۶ ه.ق. در سامرا به دنیا آمد؛ او در پنج سالگی و پس از مرگ پدرش به امامت رسید. پس از مرگ حسن عسکری، مهدی تنها از طریق چهار سفیر یا نائب با شیعیان تماس می‌گرفت. البته بررسی‌های تاریخی نشان می‌دهد که از آغاز تعداد وکلا محدود به چهار تن نبوده و اصطلاح نیابتِ خاص در قرن‌های چهارم و پنجم هجری توسط علمای شیعه مانند شیخ طوسی و برای تبیین غیبت صغری ایجاد شده‌است. پس از یک دوره هفتاد ساله (موسوم به غیبت صغری) و با مرگ علی بن محمد سمری، چهارمین نائب امام دوازدهم شیعه، بار دیگر حیرت شیعیان را فراگرفت. آنها در نهایت در سده پنجم به تبیینی عقلی در کلام شیعه از غیبت امام دست یافتند. به باور شیعیان، پس از دوران سفرا، شیعیان با مهدی در ارتباط نیستند و این دوران را اصطلاحاً غیبت کبری می‌نامند. پس از پایان دورهٔ غیبت، وی با عنوان مهدی قیام خواهد کرد و او کسی خواهد بود که از طریق وی حق و عدالت بار دیگر به پیروزی خواهد رسید.

اعتقاد به امام غائب، برکات متعددی برای شیعیان تحت آزار و ستم داشت. از آنجا که امام غائب پتانسیل تهدید کمتری نسبت به یک امام حاضر داشت تنش ها با حاکمان سنی مذهب کاهش یافت. اعتقاد به ظهور امام غائب باعث شد که انتظار بتواند جایگزین چالش مستمر نظام سیاسی حاکم شود. امام غائب باعث عامل وحدت شیعیانی شد که پیش از آن، هر گروه، دور یکی از امامان حاضر گرد می آمدند و دچار انشقاق شده بودند. به علاوه اعتقاد به ظهور امام غایب (به عنوان مهدی)، شیعیان را در تحمل شرایط دشوار یاری نموده و به آنها امید آینده‌ای سرشار از دادگری داده است.






منبع‌شناسی

به نوشته جاسم حسین احادیث مربوط به غیبت مهدی قائم را بسیاری از گروه های شیعه گردآوری کرده اند. پیش از سال ۲۶۰ ه./۸۷۴ م. در آثار سه مذهب واقفیه، زیدیه جارودیه و امامیه موجود است. از واقفیه، انماطی ابراهیم بن صالح کوفی از اصحاب امام محمد باقر کتابی به نام «الغیبه» نوشت. علی بن حسین طائی طاطاری و حسن بن محمد بن سماعه هر یک کتابی به نام «کتاب الغیبه» نوشتند و امام موسی کاظم را به عنوان امام غائب معرفی کردند. از زیدیه ابوسعید عباد بن یعقوب رواجینی عصفری (و. ۲۵۰ ه./۸۶۴ م.) در کتابی به نام «ابوسعید عصفری» احادیثی در خصوص غیبت، ائمه دوازده گانه و ختم ائمه به دوازده می آورد بی آنکه نام آنها را برشمرد. از امامیه علی بن مهزیار اهوازی (وکیل امام نهم و دهم) (وفات حدود ۲۵۰ تا ۲۶۰ ق.)، دو کتاب به نام های «کتاب الملاحم» و «کتاب القائم» نوشت که هر دو درباره غیبت امام و قیام او با شمشیر مطالبی دارد. حسن بن محبوب سراد (م. ۲۲۴ ه./ ۸۳۸ م.) کتاب «المشیخه» را در موضوع غیبت می نویسد. فضل بن شاذان نیسابوری (۲۶۰ ه./ ۸۷۳ م.) کتاب «الغیبه» را نوشت که ظاهراً مطالب آن از کتاب «المشیخه» نقل شده است. وی که دو ماه پیش از امام یازدهم می میرد، امام دوازدهم را قائم می داند. به نوشته پوناوالا منابع پیش از دوران موسوم به غیبت کبری بسیار پراکنده و ناکافی‌اند و مشکلی که پژوهشگران در هنگام بررسی این منابع با آن مواجه می‌شوند، میزان تاریخی بودن این منابع است.

در خلال دوره سفارت موسوم به غیبت صغری (۲۶۰-۳۲۹ ه./۸۷۴-۹۴۱ م.) فقها و مبلغان بر اساس اطلاعات کتب پیشین و فعالیت های سازمان وکالت نوشته اند که در کتب تاریخی این دوره یافت نمی‌شود. ابراهیم بن اسحاق نهاوندی (م. ۲۸۶ ه./۸۹۹ م.) که مدعی نیابت امام دوازدهم بود کتابی در موضوع غیبت نوشت. عبدالله بن جعفر حمیری(م. بعد از ۲۹۳ ه./ ۹۰۵ م.) که خود کارگزار امامان دهم و یازدهم و نواب اول و دوم بود کتاب «الغیبه و الحیره» را نوشت. ابن بابویه (پدر شیخ صدوق) (م. ۳۲۹ ه. / ۹۴۰ م.) کتاب «الامامه و التبصره من الحیره» و کلینی (م. ۳۲۹ ه. / ۹۴۰ م.) بخش عمده ای از کتاب حجت اصول کافی را به غیبت اختصاص داد.

از سال (۳۲۹ ه./۹۴۱ م.) با پایان سفارت و آغاز دوره موسوم به غیبت کبری چندین اثر برای تبیین غیبت و علت طولانی شدن ان نگاشته شد. به گفته جاسم حسین پنج اثر در این زمان نگاشته شد که اساس عقاید بعدی امامیه درباره غیبت را تشکیل می دهد. نخستین کتاب الغیبه نعمانی توسط ابوعبدالله محمد بن جعفر نعمانی (م.۳۶۰ ق.) با استفاده از آثار فوق‌الذکر بدون توجه به اعتقادات نویسندگان آن آثار تدوین شده است. دومین اثر کمال‌الدین و تمام‌النعمة است که توسط شیخ صدوق (۳۰۶ تا ۳۸۱ ه.ق./ ۹۲۳ تا ۹۹۱ م.) بر اساس اصول اربعمائه گردآوری شده است و با توجه به جایگاه پدرش، علی بن بابویه، اطلاعات معتبری از دوران وکلا و ارتباط مخفی آنها با امام غایب از طریق چهار سفیر ارائه می دهد. سومین مورد «الفصول العشرة فی الغیبة» توسط شیخ مفید (و. ۴۱۳ ه.ق. / ۱۰۲۲ م.) نوشته شد و اطلاعات تاریخی در مورد دوران غیبت و پانزده دیدگاه پدیدار شده در میان امامیه در دوران غیبت و از میان رفتن همه آنها جز اثنی عشریه بیان می کند. همچنین در کتاب الارشاد به سبک کلینی و نعمانی به نقل احادیث و توجیه طولانی شدن عمر امام غایب می پردازد. چهارمین اثر توسط سید مرتضی (۳۵۵ - ۴۳۶ ه.ق /۱۰۴۴-۱۰۴۵ م.) شاگرد شیخ مفید با عنوان «مسئلة وجیزة فی الغیبة» نوشت. این اثر و کتاب دیگری با نام «البرهان علی صحة طول عمر الامام الزمان» تألیف محمد بن علی کراجکی (م. ۴۴۹ ق./ ۱۰۵۷ م.) فاقد اطلاعات تاریخی هستند. پنجمین اثر الغیبة نوشته شیخ طوسی (۳۸۵-۴۶۰ ق. / ۱۰۶۷ م.) بر مبنای کتابی به نام «الاخبار الوکالة الاربعة» نوشته احمد بن نوح بصری اطلاعات تاریخی معتبری از فعالیت های مخفی سفرا ارائه می دهد و نیز به شیوه حدیثی و عقلی اثبات می کند امام دوازدهم همان مهدی قائم است که باید در غیبت به سر برد و سایر ادعاها در خصوص غیبت دیگر افراد نظیر علی بن ابیطالب، محمد بن حنفیه و موسی کاظم مردود است. این کتاب مأخذ اصلی نویسندگان بعدی شیعه امامی و بخصوص بحار الانوار محمدباقر مجلسی (۱۰۳۷-۱۱۱۰ ق.) بوده است.

به نوشته جاسم حسین منابع غیرشیعه بر کتاب «المسترشد» اثر ابوالقاسم بلخی معتزلی (م. حدود ۳۰۱ ق./ ۹۱۳ م.) اتکا دارد که معتقد است حسن عسکری بی وارث از دنیا رفت و ظاهراً اطلاعات خود در خصوص دسته بندی شیعه پس از سال ۲۶۰ را از حسن بن موسی نوبختی (و. حدود ۳۰۰ ه.ق.) گرفته است. این کتاب مبنای اطلاعات المغنی عبدالجبار معتزلی (م. ۴۱۵ ق. / ۱۰۲۴ م.) و ابوالحسن اشعری (م. ۳۲۴ ق./ ۹۳۵ م.) قرار گرفت و کتاب اشعری مرجع سایر کتاب های اهل سنت نظیر ابن حزم (م. ۴۵۶ ق. / ۱۰۳۷ م.) و شهرستانی (م. ۵۴۸ ق. / ۱۱۵۳ م.) درباره دسته بندی های شیعه بوده است.

بیان موضوع در منابع تاریخ عمومی مسلمانان متفاوت است. محمد بن جریر طبری (۲۲۴ - ۳۱۰ ق./ ۹۲۲ م.) که معاصر دوران غیبت بود در تاریخ طبری اشاره ای به موضوع امام دوازدهم و فعالیت های شیعیان امامی نمی‌کند در حالی که به فعالیت های سایر گروه های شیعه نظیر اسماعیلیه می پردازد و حتی کاربرد حدیث مهدی قائم توسط این گروه ها در کسب قدرت را پی می گیرد. جاسم حسین علت ذکر نشدن فعالیت های امامیه در این کتاب را مخفیانه بودن آن می داند. مسعودی (حدود ۲۸۳ – ۳۴۶ ق. / ۸۹۶ - ۹۵۷ م.) در مروج‌الذهب، التنبیه و الاشراف و نیز اثبات و الوصیه که به وی منسوب است به فشارها و سخت گیری های عباسیان علیه امامان شیعه که منجر به وقوع غیبت شد می پردازد. ابن اثیر (۵۵۵ - ۶۳۰ه ق / ۱۲۳۲ م.) در الکامل فی التاریخ به اختلافات میان وکلای امام در دوران غیبت و تأثیر غلو در بروز آن می پردازد. به عقیده جاسم حسین ممکن است وی اطلاعات خود را از کتاب «تاریخ الامامیه» اثر یحیی بن ابی طی (م ۶۳۰ ق. / م.۱۲۳۲) گرفته باشد.

به نوشته ساشادینا بسیار مشکل‌است که مرزی میان مطالب تاریخی از یک طرف با تذکره‌نویسی و مطالب اعتقادی شیعه از طرف دیگر در کتاب‌های نویسندگان شیعه تعیین کرد. زیرا زندگی‌نامهٔ امامان در کتاب‌های نویسندگان شیعه، آکنده از داستان‌هایی به سبک تذکره‌هایی‌است که عارفان برای مرشدان و قدیسان خود می‌نویسند. برای مطالعه دربارهٔ امام دوازده شیعیان باید به منابعی اتکا کرد که نه می‌توان آنها را کاملاً تاریخی و نه می‌توان کاملاً زندگی‌نامه‌های مذهبی و تذکره‌ای دانست. به هر حال این منابع بیشترین کمک را به پژوهشگران در راه درک دوره‌ای می‌کند که ایدهٔ منجی آخرالزمان را به عقیدهٔ غالب در مذهب شیعه تبدیل کرده‌است.






پیشینه اعتقاد شیعه به مهدی و قائم

چنانکه جاسم حسین توضیح می دهد مفهوم «مهدی» به عنوان شخص هدایت شده از زمان پیامبر استعمال می شد. هم اهل سنت آن را برای خلفای راشدین به کار بردند و هم شیعه آن را برای امامان استفاده کرد. برای مثال در قیام حسین بن علی شیعیان کوفه از وی به عنوان مهدی دعوت کردند و هم سلیمان بن صرد پس از کشته شدنش با این عنوان از او تجلیل کرد. اما کاربرد آن در مفهوم منجی از زمان قیام مختار و توسط مختار ثقفی برای محمد حنفیه پدیدار شد.

به‌گفته سعید امیرارجمند و ویلفرد مادلونگ، اولین اشارات به وجود «باور به مهدی»، غیبت و منجی در نزد مسلمانان به زمان فرقهٔ شیعهٔ کیسانیه بازمی‌گردد؛ فرقه‌ای که پس از سرکوب قیام مختار شکل گرفت. آنان محمد حنفیه، فرزند علی و امام اول شیعیان را مهدی می‌دانستند و پس از فوت او چنین اعلام کردند که او نمرده‌است و در کوه رضوا در مدینه در غیبت بسر می‌برد و روزی به عنوان مهدی و قائم بازخواهد گشت. به نوشته مادلونگ شیعیان بارها به افراد متعددی از خاندان پیامبر اسلام به عنوان مهدی روی آوردند. اما این افراد نتوانستند انتظارات شیعیان را برآورده سازند. افرادی مانند محمد حنفیه، ابوهاشم فرزند محمد حنفیه، محمد بن معاویه از خاندان جعفر ابوطالب، محمد ابن عبدلله نفس زکیه، جعفر صادق و موسی کاظم هر کدام در برهه‌ای، مهدی موعود شیعیان شناخته می‌شدند. علاوه بر کیسانیه، زیدیه از عنوان مهدی با مفهوم منجی انتهای تاریخ برای رهبرانشان که قیام مسلحانه کردند مکرراً استفاده نمودند. همچنین گروه های منشعب از امامیه نظیر ناووسیه و واقفیه این لقب را با همین مفهوم برای امامان ششم و هفتم پس از درگذشتشان به کار بردند.

هم محمد باقر و هم جعفر صادق در موارد مختلف توسط پیروانشان مورد اطمینان قرار گرفتند که اگر در مقابل حکومت فعلی قیام کنند از آنها پشتیبانی خواهند نمود. ولی این امامان در پاسخ شیعیانشان را به آرامش فرا می‌خوانند و می‌گفتند گرچه همه امامان قائم هستند و قابلیت سرنگون کردن حکومت‌های جور را دارند ولی قائم موعود پس از غیبت به فرمان خدا ظهور خواهد کرد تا بی عدالتی را از میان ببرد. در خصوص کاربرد مهدی به عنوان منجی توسط امامیه اختلاف نظر وجود دارد. به نوشته مدرسی امامیه از زمان علی و کیسانیه با ایده قائم آشنا بودند. تا زمان دوران موسوم به غیبت صغری، مفهوم مهدی یک ایده متعلق به غیر امامیه بود. شیعیان در دوران غیبت به تدریج ایده مهدی متعلق به غیر امامیه و قائم متعلق به امامیه را در هم ادغام کردند. هرچند در کتاب‌های برجا مانده تا دهه‌های آخر قرن سوم هجری/نهم میلادی امام دوازدهم شیعه همان قائم دانسته می‌شد. اما از شروع قرن بعدی، کتاب‌های شیعه امام دوازدهم شیعه را مهدی می‌نامیدند. ساشادینا نیز می گوید مهدویت امام دوازدهم بسط نظریه امامت امام غائب بود که آن را با عقیده ظهور مهدی و ایجاد عدالت ترکیب نمود در حالی که پیش از آن امام دوازدهم مهدی موعود تلقی نمی شد. در مقابل جاسم حسین می نویسد نه تنها مهدی به معنای منجی نزد امامیه از زمان ائمه به کار می رفته، بلکه امامان پیشین معتقد بودند هر یک از آنان اگر شرایط ایجاب کند می تواند مهدی قائم باشد. وی می گوید از نخستین سال ها مسلمانان باور داشتند که پیامبر نوید آمدن مردی از نسل حسین بن علی را داده که در آینده با شمشیر قیام می کند تا بدعت ها را از اسلام بزداید. اما رقابت سیاسی میان مسلمانان سبب شد برخی گروها اقدام به بهره برداری و تحریف احادیث نبوی نمایند تا از آنها در نبرد سیاسی استفاده برند.

به گفته ارجمند بیشتر این کیسانی‌ها ایرانیان نومسلمان بودند و احتمالاً این ایرانیان با باورهای زردشتی در مورد منجی آشنا بودند؛ با قهرمانانی مانند گرشاسب که پس از بیداری از یک خواب طولانی، اهریمنان را از زمین برمی‌چینند. به نوشتهٔ محمدعلی امیرمعزی و تیموتی فرنیش، بسیاری از اعتقادات مسلمانان در مورد منجی، ظهور منجی، غیبت و مؤلفه‌های آن، مدیون ادیان پیشین مانند مانویت، دین زردشت، یهودیت و مسیحیت است.

اما به نوشته جاسم حسین منشأ دیدگاه مهدی به عنوان منجی در احادیث پیامبر بوده است که توسط بیست و شش نفر از صحابه و در کتاب های حدیث اهل سنت، زیدیه و امامیه نقل شده است. وی ضعیف بودن احادیث را رد می کند و می گوید این احادیث در زمان امویان نیز رواج داشته و در کتاب سلیم بن قیس منسوب به سلیم بن قیس هلالی (م. حدود 80-90 ق./ 699- 708 م.) هم آورده شده است. از سوی دیگر مورخان و متکلمان شیعه نظیر سید مرتضی عسکری و محمدحسین طباطبایی با تأکید بر اشتراک ادیان مختلف در خصوص کلیت موضوع نوید به آمدن مهدی و برپایی دین و برقراری عدل در زمین، این موضوع را از مشترکات ادیان الهی و ناشی از منشأ فطری ادیان می دانند. این گروه نخستین اشاره به مهدی را در احادیث پیامبر اسلام که از طرق شیعه و سنی روایت شده ذکر می کنند برمی شمارند و وجود وی را از ضروریات تحقق وعده های اسلام و قرآن در برپایی عدل و قسط در زمین می دانند.






شرایط محیطی امامیه در سده های سوم و چهارم
شرایط محیطی در دوران آخرین امامان شیعه

از زمان حکومت متوکل عباسی (۲۳۲- ۲۴۷ ه. ق. / ۸۴۷ - ۸۶۱ م.) سیاست مدارای مأمون (۱۹۸- ۲۱۸ ه. ق. / ۸۱۳ - ۸۳۳ م.) و خلفای پس از وی با شیعیان یکباره به کنار گذشته شد. در دوران متوکل به دستور او حرم حسین بن علی تخریب شد و امام دهم شیعه، هادی، از مدینه به سامرا فراخوانده شد تا تحت نظارت خلیفه باشد. متوکل از هیچ وسیله ممکن در آزار رساندن و بی احترامی به وی دریغ نمی‌کرد. گزارش‌ها حاکی از آن است که فشار شدیدی بر امامان در سامرا می‌آمد و شیعیان در عراق و حجاز در شرایط اسف باری زندگی می‌کردند. منتصر، پسر و جانشین متوکل این سیاست‌ها را برداشت و در نتیجه امام هادی آزادی بیشتری پیدا کرد. سیاست‌های متوکل در زمان مستعین (۸۶۲ - ۸۶۶ م.) هم ادامه یافت. احتمالاً در این زمان بود که امام دهم شیعه عثمان بن سعید را به نمایندگی خود در عراق برگزید (که البته این نمایندگی در زمان امام یازدهم حسن عسکری نیز تایید شد). در دوران آخرین امامان شیعه، شبکه‌ای از وکلا شکل گرفته بود؛ البته این شبکه بیشتر از آنکه به مانند سایر شبکه‌های علوی آن زمان (اسماعیلیه، زیدیه، نوادگان حسن بن علی) به قصد برپایی قیام تشکیل شده باشد، کار گردآوری وجوهات دینی مانند خمس و زکات را انجام می‌داد. شرایط سیاسی و مذهبی سال‌های آخر امامت حسن عسکری و نخستین دهه‌های پس از مرگ او —همزمان با خلافت معتمد عباسی (۲۵۶ -۲۷۹ ه. ق. /۸۷۶-۸۹۲ م.)— بسیار پرچالش بود. این دوران به جهت سیاسی، مصادف بود با عصر ضعف خلافت عباسیان؛ بدین صورت آنان از اعمال مؤثر حاکمیت خود جز در بخش محدودی از سرزمین عراق ناتوان بودند. در این دوره، افراد مختلف در جای‌جای قلمرو عباسیان قیام کرده‌بودند و سرزمین مسلمانان دچار تجزیه سیاسی شده‌بود. معتمد عباسی، حسن عسکری را —که رقیبی بالقوه برای خلافت به شمار می‌رفت— در سامرا تحت نظارت و مراقبت قرار داده و او را حتی از ملاقات با پیروانش نیز بازداشته بود.






شرایط محیطی در سال‌های غیبت صغری
شرایط محیطی در سال‌های آغازین غیبت کبری

سال‌های آغازین موسوم به غیبت کبری، همزمان با دورانی بود که به «قرن شیعه» معروف است. در سال ۳۳۴ ه. ق. /۹۴۵ م. بنی‌عباس تحت سلطهٔ حکومت شیعهٔ آل‌بویه درآمد؛ آل بویه با اینکه احتمالاً در آغاز زیدی بودند، هنگامی که به حکومت رسیدند به شیعهٔ دوازده امامی گرایش یافتند؛ آل‌بویه چون از نسل پیامبر مسلمانان نبودند باید امامی زیدی از نسل پیامبر را برای اطاعت کامل از او به امامت می‌رساندند. بنابراین احتمالاً به همین دلیل بود آنان پس از رسیدن به حکومت، به شیعه دوازده امامی متمایل شدند و ایدهٔ یک امام غائب از نظر سیاسی برای بوییان مطلوبتر بود. همزمان با آل‌بویه، حکمرانان شیعه فاطمی در مصر و شمال آفریقا، خاندان بنی حمدان در شمال عراق و سوریه و ادریسیان بر بخش‌هایی از شمال آفریقا حکمرانی می‌کردند.

شیعه در این زمان به دلیل نفوذ سلسله‌های فاطمیان و آل‌بویه در قلب سرزمین‌های اسلامی، مستحکمترین بنیادهای دینی و فکری خود را بنیان نهاد. در این دوره بود که آثار بنیادین اعتقادی شیعه برای نسل‌های بعدی فراهم‌شد. آل‌بویه علوم شیعی را ترویج نمودند و علمای دینی را از مکاتب گوناگون حمایت کردند و زمینه ورود علوم کلامیِ معتزلی به شیعه را فراهم ساختند.






رویکرد تاریخی: از دوران حیرت تا تبیین نهایی اعتقادات تشیع دوازده امامی

در این بخش در خصوص دیدگاه های مختلف درباره سیر تاریخی اعتقاد به حجت بن حسن به عنوان امام دوازدهم، مهدی و غیبت وی در جامعه شیعه توضیح داده می شود.






فرقه های امامیه در دوران حیرت

با درگذشت حسن عسکری(و. ۲۶۰ ه.ق. /۸۷۴ م.)، امام یازدهم شیعه، سردرگمی بزرگی برای نیم قرن در بین شیعیان پدید آمد که نویسندگان شیعه از آن تحت عنوان «دوران حیرت» نام می‌برند. در این دوران، انشقاق در بین شیعیان شدت یافت و جنبش‌های رقیب مانند اسماعیلیه نیز استفادهٔ کافی از این موقعیت نمودند. تبلیغات در این دوران به حدی بود که بسیاری از شیعیان و بسیاری از بزرگان شیعهٔ امامی، مذهب خود را ترک نمودند. شیعه امامی به فرق متعدد منشعب شد. مسعودی (و. ۳۴۶ ه.ق. /۹۵۷ م.) در کتاب مروج‌الذهب تعداد این فرقه‌ها را بیست فرقه شمرده‌است و حسن ابن موسی نوبختی (و. حدود ۳۰۰ ه.ق.) در کتاب فرق الشیعه، از چهارده فرقه با ذکر جزئیات اعتقادی آنها نام می‌برد.

در یک دسته بندی کلی گروهی از شیعیان چنین می‌پنداشتند که حسن عسکری اصلاً فرزندی نداشته‌است و گروهی دیگر می‌گفتند حسن عسکری امام بدون فرزندی است که نمرده‌است و حسن عسکری همان مهدی غایب است. گروهی نیز معتقد بودند که حسن عسکری فرزندی ندارد و آنها روی به سوی برادر حسن عسکری، جعفر گردانیدند. گروه دیگری عنوان می‌کردند که فرزند حسن عسکری پیش از مرگ پدرش درگذشته‌است. یک گروه هم اعتقاد داشتند که فرزند حسن عسکری همان مهدی است که پدرش او را از ترس خلیفه زمان مخفی نگاه داشته و تنها توسط شمار کمی از یاران مورد اعتمادش دیده شده‌است. به گفتهٔ امیرمعزی، تنها بخشی از شیعیان که در آن زمان در اقلیت کوچکی بودند چنین دیدگاهی داشتند اما به گفته جاسم حسین اکثریت شیعیانی که امامت حسن عسکری را پذیرفته بودند تابع این دیدگاه بودند. مذهب این گروه به‌مرور به مذهب تمامی شیعیان امامی تبدیل شد که شیعیان دوازده امامی فعلی می‌باشند.

این فرقه‌ها را به پنج دسته کلی تقسیم می‌شوند؛ به جز آخرین دسته، سایر فرقه‌های منشعب شده تا صد سال پس از فوت حسن عسکری از میان رفتند:

واقفیه بر حسن عسکری: کسانی که مرگ حسن عسکری را باور نداشته و او را به عنوان «مهدی آل محمد» زنده می‌پنداشتند و به نام «واقفیه»، یعنی کسانی که بر امامت حسن عسکری توقف کرده‌اند، شناخته می‌شدند.
جعفریه: کسانی که پس از مرگ حسن عسکری، به برادر او جعفر بن علی الهادی ( ۲۲۶ تا ۲۷۱ ق.) گرویده و به دلیل آنکه فرزند حسن عسکری را ندیده بودند، به امامت جعفر گردن نهادند که دسته ای از آنان وی را جانشین امام دهم شیعه (هادی) و دسته ای دیگر او را به عنوان امام دوازدهم می شناختند. به این گروه «جعفریه» می‌گفتند.
محمدیه: عده ای که پس از انکار امامت حسن عسکری، به امامت اولین فرزند هادی محمد (حدود ۲۲۸ تا ۲۵۲ ق.) که در زمان حیات پدرش درگذشته بود، گرویدند. به اینان «محمدیه» گفتند.
ختم امامت: شمار دیگری بر این باور بودند که همان‌گونه که پس از محمد (پیامبر مسلمانان) دیگر پیامبری نخواهد آمد، پس از مرگ حسن عسکری نیز امامی وجود نخواهد داشت.
قطعیه: این گروه که خود چندین شاخه بودند، به امامت فرزندی که خود برای حسن عسکری قائل بودند اعتقاد داشتند. این جریانی همان جریانی بود که به تدریج به شیعه دوازده امامی فعلی تبدیل گشت.

دوره‌ای که باعث ایجاد این ابهام شد، در دوران خلافت معتمد عباسی (خلافت: ۲۵۶ تا ۲۷۹ ق. / ۸۷۰ تا ۸۹۲ م) شروع شد و تا زمان خلیفه عباسی مقتدر (خلافت: ۲۹۵ تا ۳۲۰ ق. / ۹۰۸ تا ۹۳۲ م) ادامه یافت.






اختلافات شیعیان در مورد وجود فرزند حسن عسکری
سالهای امامت

حسن عسکری طی سال های امامت خود در سامرا تحت محدودیت های اعمال شده از سوی خلیفه عباسی می زیست. وی زیر نظر جاسوسان معتمد عباسی بود و لذا نمی توانست با شیعیان ارتباط آزادانه داشته باشد و تنها خواص اصحابش با وی شخصاً ارتباط داشتند. وی در سال 260 ه.ق. بیمار شد. معتمد چند نفر مراقب به همراه پزشک و قاضی القضات را بر بالین وی فرستاد. نهایتاً وی در اثر این بیماری در 8 ربیع‌الاول آن سال مقارن با اول ژانویه 874 درگذشت. معتمد، ابوعیسی فرزند متوکل را فرستاد تا بر وی نماز گزارد. او پس از انجام مراسم در منزلش دفن شد. بنا بر روایت شیخ طوسی عثمان بن سعید در طول بیماری حسن عسکری بر بالین وی بود و مراسم غسل و به خاک سپاری را وی به جا آورد. بدین ترتیب طبق مآخذ قدیم امامیه حسن عسکری آشکارا پسرش را معرفی ننمود و جانشینی را به طور علنی معرفی نکرد. بدین ترتیب امامیه که معتقد بودند زمین نمی‌تواند از حجت خدا خالی باشد و امام بعدی با وصایت توسط امام قبلی معرفی می شود دچار حیرت شدند و به فرقه های متعدد منشعب گشتند.

از سوی دیگر به نوشته مدرسی در زمان امامت حسن عسکری بر شیعیان، امامت وی توسط برادرش جعفر به چالش کشیده شد و منجر به اوج گیری اختلاف، دشمنی، نفرت و خصومت بین دو برادر و یاران آنها گردید. دشمنی‌هایی که حتی به خشونت کشیده شد و شدیدترین تبلیغات منفی دو طرف علیه همدیگر را به دنبال داشت. فوت حسن عسکری بدون فرزند و بدون برادر دیگری جز جعفر، امامیه را دچار بزرگترین مشکل عقیدتی نمود که تا به حال تجربه کرده‌بود. واضح بود که یاران نزدیک حسن عسکری تمایلی به برگشت به سوی جعفر پس از تمام ماجراها و دشمنی‌های زمان حسن عسکری نداشتند. به نوشته جاسم حسین عده ای از شیعیان با تفاسیر متعدد به امامت جعفر گرویدند. گروهی با رویکرد و ادله ای مشابه افطحیه معتقد بودند امامت از حسن عسکری به برادرش جعفر رسیده است. این گروه بیشتر در میان متکلمان بخصوص در کوفه رواج داشت. رهبر آنان علی بن الطلح یا الطلحی خزاز از متکلمان مشهور افطحیه بود همچنین ممکن است خانواده علمی افطحی مذهب بنوفضال به ویژه احمد بن حسن (ف. 260) و برادرش علی بن حسن (ف. 270) به این آیین گرویده باشند. گروه دیگر از اساس منکر امامت حسن عسکری بودند و پیش از درگذشت وی هم معنقد بودند علی هادی، جعفر را به امامت برگزیده است و علی بن محمد بن بشار از رهبران آن بود و موفق شد برخی از معتقدان به امامت حسن عسکری را نیز پس از درگذشت وی جذب کند. اما جعفر خود مدعی بود که امامت از جانب برادر دیگرش محمد بن علی هادی به وی رسیده است.






اختلاف بین جعفر و مادر حسن عسکری

بین جعفر و مادر حسن عسکری بر میراث وی اختلافی بروز کرد که توسط مدرسی و جاسم حسین به دو شکل متفاوت تبیین شده است. مدرسی می گوید مادر حسن عسکری، حُدَیث، در نقطهٔ مقابل ادعا کرد که فرزند حسن عسکری هنوز به دنیا نیامده اما کنیزی به نام صغیل از حسن حامله‌است. این ادعا صرفاً برای آن بود که دست جعفر برادر حسن عسکری از ارث کوتاه شود؛ زیرا در صورت فرزنددار بودن حسن، برطبق فقه اهل سنت میراث حسن عسکری تنها به مادر او تعلق می‌گرفت. این ادعا به جایی نرسید و کنیز تا چندین سال تحت نظر بود و فرزندی به دنیا نیاورد. بزرگان شیعه و یاران نزدیک حسن عسکری نیز بعضی جانب جعفر را گرفتند و عده‌ای جانب مادر حسن عسکری را. اما جاسم حسین می گوید طبق روایت شیخ مفید حسن عسکری وصیت نامه ای تنظیم کرد و تمام دارایی خود را به مادرش بخشید. حُدَیث پس از دریافت خبر درگذشت وی از مدینه به سامرا آمد اما تمام اموال تحت سیطره عباسیان درآمده بود و جعفر نیز بر حق خود بر از ارث اصرار داشت. حدیث با استناد به فقه امامیه گفت حسن عسکری وی را وارث خود قرار داده و جعفر حقی درآن ندارد. پس از آنکه محقق شد ثقیل آبستن نبوده قاضی به نفع حدیث رأی داد اما میراث بر خلاف فقه امامیه نصف شد.

به نوشته جاسم حسین، ابوسهل نوبختی روایت می کند اصحاب سر حسن عسکری که احادیث وی را روایت می کردند و نایبان او بودند پس از درگذشت وی متفق‌القول بودند او از خود پسری برجا گذاشته که امام است. آنان شیعیان را از پرسیدن نام او و افشای وجودش برای دشمنان منع می کردند. همچنین طبق گزارش های شیخ صدوق، شیخ طوسی و رجال نجاشی حسن عسکری پیش از فوت پسر خود را به عنوان جانشین به چهل تن از اصحاب نزدیکش معرفی کرده و به آنها دستور داده درطول غیبت وی از عثمان بن سعید و پسرش محمد بن عثمان اطاعت کنند. بخش بزرگتری از شیعیان این نظر را پذیرفتند هر چند در بدو امر در خصوص زمان تولد، نام وی و اینکه آیا وی مهدی قائم است یا خیر اختلاف داشتند. اما به نوشته مدرسی تا زمان مرگ حسن عسکری صحبتی از فرزند وی به میان نبود و حسن عسکری نیز در وصیتش تنها از مادرش نام برده بود. پس از مرگ او، اصحاب نزدیکش به رهبری عثمان بن سعید عمری، این مسأله را اعلام کردند که حسن عسکری پسری می‌داشته که جانشین مشروع امامت است. طبق گفته عمری، این پسر مخفی نگاه داشته شده بود چرا که بیم آن می‌رفت که توسط دولت دستگیر شود و به قتل برسد. در مقابل، فاطمه (خواهر حسن عسکری) و جعفر (برادر حسن عسکری) اعلام کردند که فرزندی از امام شیعه به دنیا نیامده‌است. حکیمه، عمه حسن عسکری، نیز به وجود فرزندی از حسن عسکری معتقد بود (در روایتی خود شاهد بدنیا آمدن بوده‌است؛ اما در روایتی دیگر از او نقل شده که خود تولد فرزند حسن را ندیده‌است بلکه از نامه‌ای که حسن به مادرش نوشته بود از تولد این فرزند آگاه شده‌است).






فرزند غایب

به نوشته مدرسی در این زمان، نایبان امام در گذشته (امام یازدهم)، اصرار در نگاه داشتن این اعتقاد بودند که فرزندی از عسکری در غیبت هست که به فرمان خدا قیام خواهد نمود. معتقدان این این ایده در آماج حمله همه جناح‌ها بودند و مورد مخالفت شدید قرار می‌گرفتند. عباسیان مخصوصاً نگران جانشین موعود عسکری در غیبت بودند. معتمد به این دلیل دستور داد خانه امام را بگردند (همه اتاق‌ها را پس از جستجو قفل می‌کردند). تلاش‌هایی صورت گرفت تا معلوم شود آیا امام از خود فرزندی باقی گذشته است یا خیر و ماماهایی در حرم امام گماشته شدند تا هر گونه حاملگی را تشخیص دهند. یکی از کنیزان که مشکوک به حاملگی بود در قرنطینه‌ای در یک خانه مخصوص تحت مراقبت قرار گرفت. در موردی دیگر، همسر عسکری به نام صیقل زندانی شد که چرا محل اختفای پسرش را نمی‌گوید. این شرایط تا زمانی که خلیفه درگیر ناآرامی‌های سیاسی شد که توسط صاحب الزنج و حاکمان استانهای ایران، مصر و سوریه ایجاد شده بودند ادامه یافت. عباسیان همچنین جعفر، برادر عسکری و مدعی جایگاه امامت را مورد حمایت قرار دادند تا در خانواده امام نزاعی برقرار کند. منابع شیعه جعفر را شخصی دنیا دوست و لذت جو معرفی می‌کنند که برای امام شدن از اهرم‌های فشار مختلفی (در هنگام خلافت معتمد) استفاده نمود و بیشتر از یک بار سعی در بدنامی کسانی نمود که اعتقاد به امامت فرزند غایب عسکری داشتند.

بیشتر وکلای محلی که تا پیش از فوت امام شیعه مسئولیت برقراری ارتباط بین شیعیان و امامان و جمع‌آوری خمس و وجوهات شرعی برای شیعیان را برعهده داشتند، گفتهٔ عثمان بن سعید را تایید کردند. اما بعضی شک خود را در مورد وجود چنین فرزندی ابراز نمودند. در این میان عثمان بن سعید از سامرا به بغداد مهاجرت کرد. عثمان آن دسته از وکلا که به او وفادار بودند را در سمت خود نگه داشت و آنان به نیابت امام و نیز جمع‌آوری وجوهات شرعی برای امامی که تولدش را وعده داده بودند، ادامه دادند. بگفتهٔ حسین مدرسی، اکثریت شیعیان در شهرهای متفاوتی از ایران، به‌خصوص قم وضع موجود را پذیرفتند و به پرداخت وجوهات به نائبان ادامه‌دادند. اما عراق و کوفه وضع متفاوتی داشت. بسیاری یا شاید حتی اکثریت شیعیان، امامت جعفر را پذیرفتند. بزرگان و متکلمانی از شیعه مانند علی بن حسن بن فضال، برجسته‌ترین روحانی شیعه در کوفه، از این جمله بودند. اما جعفر نیز مدت زیادی عمر نکرد و چند سالی پس از فوت برادرش حسن عسکری (۲۷۱ ق.) درگذشت. در این میان عثمان بن سعید در بغداد تا زمان مرگ (حدوداً بین ۲۶۰ تا ۲۶۷ ق) به اداره دستگاه امامت ادامه داد. او اصرار داشت که در تماس مستقیم با فرزند حسن عسکری است.






تاریخچه اعتقاد به امام دوازدهم و غیبت

یک دیدگاه رایج در میان پژوهندگان تاریخ تشیع آن است که باور به تعداد ائمه (دوازده امام) و اینکه امام دوازدهم همان مهدی موعود است، بطور تدریجی در میان شیعیان تکامل یافته‌است. در مقابل جاسم حسین می گوید طبق شواهد احادیثی مبنی بر آنکه امام دوازدهم همان قائم موعود خواهد بود پیش از سال 260 ق. مطرح بوده است.

در خصوص روند شکل‌گیری اعتقادات شیعه دوازده امامی، به گفتهٔ امیرمعزی، منابع دورهٔ حیرت، بحران عمیقی را نشان می‌دهد. بررسی منابع این دوران شک و ابهام عمیق شیعیان در مورد تعداد امام‌های شیعه و حتی موضوع غیبت را نشان می‌دهد. ابوجعفر برقی (وفات ۲۸۰ ق /۸۸۷ یا ۸۹۳ میلادی)، در فصل اول کتابش، که اختصاص به تفسیرهای مختلف از اعداد دارد، به اعداد ۳ تا ۱۰ می‌پردازد، اما در مورد عدد ۱۲ چیزی نمی‌گوید. یا هم عصر او صفار قمی (۲۹۰ ه.ق. / ۹۰۲ م.) در کتابش بصائر الدرجات تنها ۵ حدیث از میان دو هزار حدیث کتابش، در مورد تعداد امامان به امام دوازدهم اشاره می‌کند و هیچ اشاره‌ای به غیبت نمی‌کند.چند دهه بعد ابن‌بابویه (۳۰۶ تا ۳۸۱ ه.ق./ ۹۲۳ تا ۹۹۱ م.)، معروف به شیخ صدوق، احادیثی زیادی در مورد عدد دوازده و در میان آن در مورد دوازده امام نقل می‌کند. ایتان کولبرگ نیز آثار نویسندگان امامیهٔ هم عصر وفات حسن عسکری (مثال ابن برقی و صفار قمی) را بررسی می‌کند و چنین بیان می‌کند که «نبود عقاید خاص شیعه دوازده امامی در این آثار، احتمالاً به این معنا می‌باشد که اعتقاد به دوازده امام تا آن زمان هنوز جزء اصول اعتقادی امامیه درنیامده بود.» به نوشته امیرمعزی برای اولین بار اشاره به دو غیبت امام دوازده را در آثار ابوسهل نوبختی می‌بینیم که به قول او دومی از اولی سخت‌تر است. از او دو نظریه در مورد امام غایب در منابع متاخر ذکر شده‌است. یکی اینکه امام دوازدهم مرده‌است و فرزند او از دیدگان پنهان شده‌است و امامت از این فرزند به فرزند بعدی منتقل می‌شود تا زمانی که امام خود را بر مسلمانان علنی نماید. دیگر آنکه وجود او بصورتی روحانی باقی‌مانده‌است. به نوشتهٔ امیرمعزی هیچکدام از این دو تئوری در اعتقادات متاخرتر شیعه ادامه پیدا نکرده‌است. به گفته وی تنها از زمان شیخ کلینی بود که اعتقاد به وجود امام دوازده در منابع شیعه به تواتر به چشم می‌خورد. پذیرش این دیدگاه در ابتدا با مقاومت بسیاری از سوی خود شیعیان مواجه شد. در مقدمهٔ کتاب الغیبة (تألیف حدود ۳۳۳ تا ۳۴۲ ق.) به قلم ابن ابی زینب نعمانی (وفات ۳۶۰ ق.) ، نویسنده تأسف می‌خورد که اکثریت شیعیان امام دوازدهم را نمی‌شناسند و حتی وجود او را قبول ندارند. ابن بابویه (شیخ صدوق) مشاهدات مشابهی دارد هنگامی که او با سیل سؤالات شیعیان خراسان مواجه شده بود که از هویت امام دوازدهم می‌پرسیدند.

در این زمان محدثان شیعه سعی در اثبات وجود امام شیعه و برطرف کردن شک موجود در میان شیعیان نمودند. به نوشته مدرسی از راویان سنّی حدیث، گفتاری منسوب به پیامبر رسیده است که بر اساس آن دوازده خلیفه پس از او خواهند بود که همگی از قبیله قریش هستند. این گفتار خیلی پیشتر از غیبت امام دوازدهم شیعیان در سال ۲۶۰ هجری رواج داشته است. بطور قطع این حدیث هم در زمان امویان و در حمایت از مشروعیت ایشان و هم در زمان جنبش‌های ضد اموی برسر زبان‌ها بود (به‌گفته سید حسین مدرسی محدثان شیعه حتی حدیث دوازده خلیفه را حدیثی ضد شیعی می‌دانستند و آنرا «بایکوت» کرده‌بودند.) بنابرین هیچ‌کس نمی‌تواند ادّعا کند که این گفتار به هیچ عنوان نوشته امامیه در دوران پس از غیبت بوده باشد. در واقع هیچ شاهد مکتوبی از دهه‌های آخر سده سوم هجری وجود ندارد که نشان دهد این گفتار هیچ‌گاه توجه راویان شیعه حدیث را جلب کرده بوده یا کسی در جامعه شیعه فکر کرده باشد که این حدیث می‌توانسته مربوط به آنها بوده باشد. تا حدود سال ۲۹۵ هجری که شیعیان دنباله‌رو انتظار داشتند امامت تا آخرالزمان ادامه پیدا کند و تعداد امامان را بیش از این می‌دانستند، در ابتدا توجهی به این حدیث نمی‌کردند. شیعیان در این زمان متوجه «حدیث دوازده خلیفه» شدند. از این زمان بود که محدثان شیعه آنقدر حدیث در مورد دوازده بودن تعداد امامان یافتند که خود مبنای کتاب‌های مستقلی در این باب شد. ایتان کولبرگ با ذکر این مطلب که تمایل به عدد دوازده جایگاه ویژه‌ای در تمدن‌های باستانی داشته‌است می‌نویسد.احتمالاً روایات تورات و انجیل در مورد «دوازده قبیلهٔ بنی‌اسرائیل» و «دوازده حواریون عیسی»، ریشهٔ ترجیح اسلامی برای نسبت دادن عدد دوازده بر شمار رهبران بوده‌است. به عنوان مثال از واژه «نقبا» نه فقط برای ۱۲ قبیله بنی‌اسرائیل (اشاره شده در قرآن)، بلکه برای دوازده نمایندهٔ پیامبر در اهالی مدینه یا دوازده رهبری که قیام عباسیان علیه امویان را رهبری کردند نیز استفاده شده‌است. یا یکی از غلات شیعه به نام ابومنصور عجلی (اعدام در سال ۱۲۱/۷۳۸) خود را ششمین پیامبر از سلسله ۱۲ پیامبری معرفی کرد که آخرین آنها «قائم» خواهد بود. به هر حال اشارات زیادی در تورات و انجیل در حمایت از اینکه عدد دوازده، عدد مربوط به تعداد «مؤمنان برگزیده» است وجود دارد (هر چند به همین میزان، اشارات زیادی در مکاشفه یوحنا در حمایت اینکه عدد ۴ یا ۷ تعداد برگزیدگان است وجود دارد).

به نوشته ساشادینا دغدغهٔ اصلی بزرگان شیعه در این زمان اثبات وجود واقعی فرزند حسن عسکری و معرفی او به عنوان امام غایب به شیعیان بود. با کوشش‌های شماری از متکلمان و محدثان شیعه امامی مانند ابوسهل نوبختی (و. ۹۲۳ م.)، ابوجعفر ابن قبه (وفات حدود 319 ق.)، کلینی (و. ۳۲۹ ه.ق. / ۹۴۱ م.)، نعمانی و بخصوص ابن بابویه (و. ۳۸۱ ه.ق. / ۹۹۱ یا ۹۹۲ م.) اثر ارزنده او کمال الدین که معمار و تبیین کنندهٔ نظریه امام غایب و دوران غیبت و ظهور منجی بخش امام غائب است، این هدف حاصل آمد. در این زمان کلینی در احادیث باب غیبت کتاب اصول کافی، که در خلال این دوره گردآورده‌بود، به موضوع غیبت و علت آن پرداخته‌است. بخصوص نعمانی در کتاب الغیبه به تبیین نظریهٔ غیبت از طریق احادیث پرداخت و او برای نخستین بار اصطلاحات «غیبت صغری» و «غیبت کبری» را به کار برد. پس از وی ابن بابویه (و. ۹۹۱-۹۹۲) در کتاب کمال الدین در خصوص گردآوری احادیث مربوط به امام دوازدهم و غیبت وی کوشید. به گفتهٔ عبدالعزیز ساشادینا در فاصله زمانی نوبختی و هنگامی که شیخ مفید (و. ۴۱۳ ه.ق. / ۱۰۲۲ م.) مطالب خود را دربارهٔ امام دوازدهم ارائه داد، موضوع جانشینی حسن عسکری در بین شیعیان امامی جا افتاده بود. به هر شکل، تا سالهای پایانی غیبت صغری، مصادف با دهه سی و چهل قرن دهم میلادی اکثریت شیعه امامیه، امامت امام دوازدهم از نسل حسن عسکری را پذیرفته بودند.

به گفتهٔ سعید امیر ارجمند اعتقاد به غیبت در نزد شیعیان، در میان مجموعه عقایدی بود که از کیسانیه وارد شیعه شد. با این حال وی تأثیر واقفیّه (که بر امامت موسی کاظم توقف کردند) را در پذیرش ایده غیبت توسط شیعه امامیه مهم تر می‌داند. اولین نوشته های کلامی در زمینه غیبت را حدود سی سال پس از مرگ حسن عسکری و در آثار ابوسهل نوبختی و ابن قبه رازی می‌توان یافت. این دو که تمایلات معتزله داشتند به جای اتکا به احادیث راه حلی کلامی را برای نظریه غیبت بر گزیدند. ایده‌ای که در وضعیت بحران از نو واقفیان به عاریت گرفته‌شده‌بود. به نوشته پوناوالا آثار بجا مانده از آن زمان شیعه چنین می‌نمایاند که شیعیان در ابتدا پیش‌بینی نمی‌کردند که غیبت امام غایبشان مدت زیادی ادامه داشته‌باشد. اما زمانی که غیبت امام شیعیان طولانی شد و حجت بن حسن ظهور نکرد، شیعیان بتدریج امام پنهان را همان مهدی موعود پنداشتند. از حدود سال ۲۹۵ ه.ق./۹۰۸ م. بود که شیعیان متوجه شدند که اوضاع غیرعادی‌تر از چیزی است که در ابتدا می‌پنداشتند و امام حاضری در آینده نزدیک وجود نخواهد داشت و نیز پرسش در مورد تعداد قطعی امامان مورد بحث شیعیان قرار گرفته‌است. از این زمان است که حدیث‌هایی مبنی بر اینکه «تعداد امامان دوازده نفر می‌باشد» بر سر زبان‌ها افتاد. به نوشتهٔ ورنا کلم مرگ علی بن محمد سمری (329 ق.)، آخرین نائب امام غایب، و آغاز دورهٔ غیبت کبری بار دیگر حیرت را در میان شیعیان برانگیخت. آنها نهایتاً در سدهٔ پنجم به تبیینی عقلی در کلام شیعه از غیبت امام دست یافتند. در این زمان علمای شیعه با رویکرد کلامی به تبیین نظریه غیبت برخاستند. متکلمان از جمله شیخ مفید (و. ۴۱۳ ه.ق. / ۱۰۲۳ م.) و شاگردانش بخصوص سید مرتضی (۱۰۴۴-۱۰۴۵) به تدوین نظریات کلامی امامت جهت تبیین ضرورت وجود امام زنده در شرایط غیبت پرداختند.






دوران امامت و غیبت
دوره سفرا یا غیبت صغری

بنابر اعتقاد شیعه دوازده امامی، این دوره از مرگ حسن عسکری در سال ۲۶۰ ه.ق. (۸۷۴ م.) آغاز شده و تا سال ۳۲۹ ه.ق. (۹۴۱ م.) به طول انجامیده‌است. در این دوره، مهدی تنها از طریق چهار سفیر یا نائب و آن هم در شرایط خاص با شیعیان تماس می‌گرفت. در طی دوران غیبت صغری، شیعیان از طریق این چهار نائب با مهدی در ارتباط بوده و درخواست‌ها و مسائل خود را طرح می‌کرده‌اند و پاسخ می‌گرفتند.

به نوشتهٔ ساشادینا و جاسم حسین، شبکهٔ وکلا در دوران امامان مسئول گردآوری خمس، زکات و سایر وجوهات شرعی شیعیان برای امامان بود. در شرایطی که چند امام آخر به‌شدت تحت نظارت و مراقبت بودند و امکان ارتباط مستقیم شیعیان با امامان وجود نداشت، عملاً اداره امور ساختار مرکزی جامعه شیعه بر عهدهٔ وکلا بود. در شرایط غیبت امام، وکلا سرپرستی و رهبری مجازی جامعه شیعه را در خصوص امور دینی و مالی برعهده گرفتند. جاسم حسین می گوید بتدریج رهبری شبکه وکلا تبدیل به تنها مرجعی شد که می توانست مشروعیت امام جدید را تعیین و اثبات کند. برای نمونه محمد جواد وصیت خود در خصوص نصب علی هادی به عنوان امام بعد را به رئیس شبکه وکلای خود گفت. به نوشتهٔ ساشادینا، در منابع اولیه از جمله کتاب‌های کلینی و ابن بابویه (شیخ صدوق)، به وکلا به طور عمومی اشاره شده و ابن بابویه چندین نفر را نام برده‌است که به گفتهٔ وی با مهدی در ارتباط بوده و سمت وکالت را بر عهده داشته‌اند بی‌آنکه کسی از آنها را به عنوان وکیل ویژه یا نائب خاص معین کند. اما بخصوص برخی از وکلا بطور نیابی خمس را از شیعیان می‌گرفته‌اند و عثمان بن سعید نیز یکی از وکلای حسن عسکری بود. ساشادینا از بررسی روایات ابن بابویه نتیجه می‌گیرد تعداد وکلا محدود به چهار تن نبوده و اصطلاح نیابت خاص در دوره‌های بعد برای تبیین غیبت صغری ایجاد شده‌است.

به نوشتهٔ ساشادینا، در شرایطی که جامعه شیعه پس از مرگ حسن عسکری دست کم به چهارده فرقه منشعب شده بودند، پذیرش نهایی این عقیده که حسن عسکری فرزندی داشته که امام آخر و دوازدهم شیعه است در اواخر قرن سوم و اوائل قرن چهارم هجری رخ داد. این امر به رهبری محمد بن عثمان و شبکهٔ وکلای او در سراسر سرزمین‌های اسلامی و با کمک ابوسهل نوبختی، متکلم بزرگ شیعه، انجام شد. رابطهٔ نزدیک و دوستانهٔ ابوسهل با خاندان شیعهٔ بنی فرات که وزرای عباسیان بودند نیز پذیرش این امر را حتی در میان سایر مسلمانان تسهیل کرد. بدین ترتیب جامعه شیعه، حول اعتقاد به امامت حجت بن حسن و رهبری محمد بن عثمان مجدداً متحد شد.

به نوشته ورنا کلم از دیدگاه تاریخی اعتقاد به وجود «نواب اربعه» در آثار محدثان و علمای شیعهٔ چند دهه اول دوران موسوم به غیبت صغری به چشم نمی‌خورد. کلینی اشارات مبهمی به نامه‌هایی از امام زمان می‌کند که به دست شیعیان می‌رسیده‌است. حتی در کتاب التنبیه ابوسهل نوبختی —که بین سال‌های ۹۰۳ تا ۹۱۳ نوشته شده— به بحرانی در میان شیعیان اشاره شده‌است. ابوسهل می‌نویسد که تقریباً تمام یاران نزدیک حسن عسکری تا بیست سال بعد از مرگ او درگذشته‌اند. آنها کسانی بودند که ادعا می‌نمودند با امام غایب شیعه در ارتباط هستند و فرمان‌های او را به اطلاع شیعیان می‌رساندند. بعد از مرگ این افراد دیگر نشانی از امام برای شیعیان و اثباتی برای وجود او برای افرادی که دچار شبهه شده یا ناباوران وجود نداشت. در این زمان آنها تنها می‌توانستند به کمک تفسیر احادیث امامان پیشین شیعه، غیبت طولانی امام را توجیه نمایند. در نوشته‌های نویسندگان شیعه تا چند دههٔ بعد از این زمان، به تداوم فعالیت سفرا اشاره نشده‌است.

عنوان سفیر در ابتدا در کتاب الغیبه نعمانی به چشم خورد اما نام و تعداد این نایبان ذکر نشده‌بود. سپس ابن بابویه نام چهار نایب را در کمال‌الدین ثبت نمود و مبسوط‌ترین گزارش‌ها دربارهٔ فعالیت سفرا در کتاب الغیبه ابوجعفر طوسی آمده‌است. به نوشتهٔ ایتان کولبرگ، عمدهٔ این گزارش‌ها بر مبنای دو کتاب که اکنون در دسترس نیست می‌باشد: اخبار ابی العمر و ابی الجعفر العمریان اثر ابن برنیه کاتب و اخبار الوکاله الربعه نوشته احمد بن علی بن عباس بن روح صیرفی. به گفتهٔ کولبرگ در دانشنامهٔ اسلام، اعتقاد به سفرا در نزد خاندان نوبختی شکل گرفت.

ورنا کِلِمْ در دانشنامه ایرانیکا، چنین می‌نویسد که احتمالاً گسترش ایدهٔ نایبان چهارگانه توسط خاندان نوبختی در میان شیعیان انجام شده باشد. اطلاعات موجود در مورد دو نائب اول چنین می‌نمایاند که این دو پس از مرگشان به عنوان نائب خاص امام زمان شناخته شدند؛ زیرا نیابت باید از زمان مرگ حسن عسکری شروع می‌شد. در سطح شخصی باید گفت دو فامیل عمری و نوبختی با هم خویشاوند بودند. دختر ابن عمری، ام کلثوم با یکی از نوبختی‌ها ازدواج کرد و منشی حسین بن روح بود. لازم به ذکر است که به گفتهٔ ورنا کلم، نوهٔ ام کلثوم(ابن برنیه)، منبع اصلی کتاب‌های شیخ طوسی بود که برای اولین بار وجود چهار نائب خاص امام زمان را مطرح نمودند.






نواب اربعه

۱) ابو عمرو عثمان بن سعید عَمری

منابع شیعه اطلاعات کمی در مورد زندگی دو نایب اول امام زمان به دست می‌دهند. عثمان ادعا می‌نمود که فرزند حسن عسکری را به چشم دیده بود. او از وکیلان حسن عسکری و هادی بوده‌است. به اعتقاد کنونی شیعه، عثمان بن سعید مستقیماً توسط حسن عسکری به نیابت تعیین شده بود، هر چند به گفته کِلِم چنین پیداست که تعیین وی به سمت واسطه امام دوازدهم به طور رسمی نبوده‌است. او سازماندهی شیعیان سامرا را به عهده داشت. در زمان حسن عسکری، عثمان پول از شیعیان عراق به شیعیان سامرا (که تحت کنترل شدید عباسیان بودند) می‌رساند. عثمان کسی بود که بعد از مرگ حسن عسکری، مراسم خاکسپاری او را سازمان‌دهی کرد.







۲) ابو جعفر محمد بن عثمان بن سعید

محمد همراه پدرش عثمان بن سعید، وکالت حسن عسکری را بر عهده داشت. از دیدگاه کنونی شیعه، محمد چهل سال وکالت را عهده‌دار بود و طی این مدت وجوهات شیعیان را تحویل می‌گرفت و توقیعاتی از جانب امام به آنان می‌داد. وی سرانجام در سال ۳۰۵ قمری درگذشت.







۳) ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی

نکته مهم در مورد او این بود که بعد از ربع قرن٬ ارتباط رسمی با امام غائب از سر گرفته‌شد. اولین توقیعی که نوبختی در ۲۴ شوال ۳۰۵ هجری ارائه نمود٬ فرمانی بود که امام غائب در آن حسین بن روح را بعنوان نفر اول سلسله مراتب شیعه تائید می‌کرد. به گفتهٔ شیخ طوسی شروع نیابت نوبختی به سال ۳۰۶ ه.ق./ ۹۱۷ م. بود. او توقیعاتی را منتسب به امام زمان ارائه می‌کرد و به پرسش‌های علمای قم پاسخ می‌داد. چنین به نظر می‌رسد که حسین بن روح نوبختی بیش از نواب پیشین نزد شیعیان هم عصرش شناخته شده بود. حسین بن روح توانست به عنوان تنها نائب زمان خود توسط شیعیان پذیرفته شود و خاندان نوبختی تأثیر غالبی بر جامعه شیعیان و علما داشتند. حسین بن روح همچنین کوشید تا غیبت را علاوه بر توجیه براساس حدیث، با رویکردی عقلی نیز توجیه نماید. حسین بن روح علاوه بر آنکه در میان شیعیان بغداد از موقعیت اجتماعی خوبی بهره‌مند بود، در میان دستگاه خلافت عباسی بخصوص آل فرات نیز از نفوذ و احترام قابل ملاحظه‌ای برخوردار بود.
در دوران حسین بن روح، ابوجعفر محمد بن علی الشلمغانی (اعدام شده در سال ۳۲۲/ ۹۳۳) دستیار حسین روح و مامور او در بغداد، ادعا کرد که او سفیر واقعی و برحق حسین بن روح است و البته پس از چندی بطور کلی قضیه وجود امام غایب را انکار کرد. همچنین منصور حلاج نیز از کسانی بود که به مخالفت با نیابت حسین بن روح پرداخت و هر دو خشم شیعیان آن زمان را بر انگیختند و با نفوذی که خاندان نوبختی داشتند، توسط دولت عباسی اعدام شدند.

۴) ابوالحسن علی بن محمد سمری (و. ۳۲۹ ه.ق. / ۹۴۱ م.)

از دیدگاه تاریخی، تنها در زمان خاندان نوبختی بود که نواب مورد پذیرش عموم شیعه بودند و کنترل شیعیان را در دست داشتند. در زمان علی بن محمد، این کنترل دوباره از بین رفت و مورد پذیرش عموم شیعیان نبود. با مرگ سمری در سال ۳۲۹ دوران موسوم به غیبت کبری شروع شد.






رویکرد اعتقادی: تولد، زندگی و قیام حجت بن حسن به روایت شیعه

در این بخش در خصوص دیدگاه‌های محدثان٬ متکلمان و نویسندگان شیعه درباره تولد، زندگی و قیام حجت بن حسن توضیح داده می شود.






نام، القاب و کنیه

بنا بر روایات شیعه حجت بن الحسن هم نام و هم کنیه با محمد پیامبر اسلام است. از محمد پیامبر اسلام، حدیثی با این مضمون نقل شده‌است: «مهدی از نسل من است. نام او نام من و کنیه‌اش، کنیهٔ من است.» به گفتهٔ مادلونگ، این حدیث توسط طرفداران مختار ثقفی و شیعیان کیسانیه برای محمد حنفیه، فرزند علی ابن ابی طالب و امام شیعیان کیسانیه جعل شده بود.

به گفتهٔ ایتان کولبرگ قدیمترین سند اعتقادی شیعه که به امام دوازدهم شیعه اشاره دارد دو کتاب تذکره‌ای دینی فرق الشیعة حسن ابن موسی نوبختی و کتاب المقالات والفرق سعدابن عبدالله قمی می‌باشند. در این دو کتاب که در حدود سال نهصد میلادی (حدود ۲۸۷ ه.ق.) تألیف شده‌اند، به هیچ وجه دلالت ندارد که نام امام دوازدهم در آن زمان مورد اتفاق امامیه بوده‌است، در این دو منبع به روشنی بیان شده‌است که این نام رازی است که نباید فاش گردد. تنها اعضای فرقه‌ای دیگر او را «محمد» می‌خواندند. در هر صورت این نام توسط امامیه باید خیلی زود پذیرفته شده باشد، زیرا متکلم اهل سنت، ابوالحسن اشعری (۳۲۴ ه. /۹۳۶ م.)، در مقالات الاسلامیین امامیه را کسانی معرفی می‌کند که اعتقاد دارند محمد ابن حسن امام همان امام غائب می‌باشد ساشادینا به روایاتی در شیعه اشاره می‌کند که اعلان نام امام دوازدهم را منسوب به زمان نایب دوم ابوجعفر می‌داند.

شیعیان از بردن نام اصلی او نهی شده‌اند. هدف این کار در منابع شیعه مانند کلینی، نعمانی و ابن بابویه (شیخ صدوق) حفاظت از منجی از خطری که متوجه او از جانب بنی‌عباس است، ذکر شده‌است. اما این اصل به‌طور همه جانبه توسط شیعیان رعایت نمی‌شد. برای هماهنگ سازی افکار در این زمینه، کوششی در قالب این توضیح به عمل آمده‌است که قائم دو نام دارد: یکی احمد که نام شناخته‌شده او است و دیگری محمد که مخفی است. لقب هایی مانند مهدی (هدایت‌شده)، منتظر (کسی است که انتظارش را می‌کشند)، صاحب الزمان، بقیه الله، و از همه بیشتر قائم به معنی قیام کننده‌است. لقب دیگر او حجت است. این نام به معنی اثبات وجود خدا در میان زمینیان است (یا کسی که به واسطهٔ او خدای غیر قابل دسترس در دسترس قرار می‌گیرد).






تولد و زندگی

توصیفات دقیقی در مورد مهدی از نیمه اول قرن دهم میلادی و قرن یازدهم میلادی (قرن چهارم و پنجم هجری) به بعد در کتاب‌های افرادی مانند شیخ طوسی، ابن بابویه و نعمانی وجود دارد. در روایات نقل شده از این کتاب‌ها نام‌های متعددی برای مادر مهدی نقل شده‌است؛ مانند نرجس، ریحان، سوسن، و مریم. برطبق همین روایات مادر مهدی کنیزی سیاه از نوبیه بوده‌است. سه نام اول که معمولاً از نام‌هایی بوده‌است که در آن زمان بر کنیزان نهاده می‌شده‌است گواهی بر این دسته از روایات هستند. در روایتی دیگر (که به نوشته امیرمعزی در دانشنامه ایرانیکا از دیدگاه تاریخی صحت ندارد و بدون شک جنبه‌ای افسانه‌ای و تذکره‌ای دارد) مادر مهدی دختر سزار روم شرقی بوده‌است که به اسارت مسلمانان در می‌آید و به صورت برده در بغداد به یکی از یاران هادی فروخته می‌شود. هادی نیز این کنیز را به عقد فرزندش درمی آورد. بر طبق بیشتر منابع، تولد مهدی در نیمه شعبان سال ۲۵۶ قمری یا ۸۷۰ میلادی می‌باشد (یکی از مهمترین جشن‌های شیعیان). اما منابع شیعه مانند شیخ مفید و کلینی سال تولد مهدی را ۲۵۵ هجری قمری ثبت نموده‌اند.

در روایات شیعه تولد امام شیعه، حالتی معجزه گونه دارد. در هنگام تولد او حکیمه عمه امام یازدهم شیعه حضور دارد. هرچند در ابتدا حضورش در خانه حسن عسکری اثری از علایم بارداری در نرجس نمی‌بیند. در روایات شیعه به تواتر نقل شده‌است که مهدی در هنگام تولد سخن گفته‌است. به اعتقاد شیعه نشانه‌های حاملگی در مادر، و همچنین تولد طفل به شکل معجزهٔ آسایی مخفی ماندند، چرا که عباسیان به دنبال از بین بردن کودکی بودند که زمزمه‌هایی مبنی بر منجی بودن او وجود داشت. به گفته منابع شیعه، پدر فرزند، نوزاد را به چهل تن از اصحاب نزدیکش نشان داد و پس از آن کودک از دیده‌ها نهان گردید. مطابق با بسیاری از منابع حسن عسکری تاکتیکی دو منظوره برای تأمین امنیت کودک در نظر گرفت. نخست آنکه به جز در نزد یاران نزدیکش، تولد کودک را سری نگاه داشت. به عنوان مثال او تا آنجا پیش رفت که مادر خود (حدیث) را یگانه وارث خود اعلام نمود. به گفته امیرمعزّی ما اکنون می‌دانیم که بر اساس فقه شیعه، تحت شرایط خاصی، وقتی که فرزندی از متوفی باقی نماند ارث متعلق به مادر متوففی خواهد بود. دوم اینکه، حسن عسکری منابعی در اختیار داشت که بر غبار اوضاع بیفزاید و توجه دیگران را به شرحی که خواهد آمد -از موضوع تولد فرزندش - پرت نماید. کمی پیش از مرگش در سال ۸۷۴، او شایعه‌ای را منتشر نمود مبنی بر اینکه کنیز او (ثقیل) فرزندی از وی را حمل می‌کند. خبرچینان خلیفه وقت (معتمد) فعالیتهای امام حسن عسکری را که در آن زمان در اردوگاهی نظامی در سامرا تحت مراقبات بود از نزدیک از نظر گذراندند. پس از آنکه امام درگذشت، کنیز دستگیر شده و تحت مراقبت قرار گرفت. در طی یک سال بعد، او هیچ نشانه‌ای از حاملگی از خود بروز نداد و در نتیجه آزاد شده و به سرعت فراموش شد. بنا به گفته نویسندگان شیعه، به این ترتیب بود که قضای الهی اجرا شد و امام دوازدهم -منجی منتظر- نجات پیدا کرده و در خفا بزرگ شد.

بنابر اعتقاد شیعه دوازده امامی، پس از مرگ حسن عسکری جعفر بن علی، برادر حسن بن علی عسکری، اعلام کرد که امام شیعیان فرزندی نداشته‌است و وی جانشین برادر است؛ ولی به هنگام نماز گزاردن بر بدن حسن عسکری، حجت بن الحسن عمویش را کناری زد و بر او نماز گزارد. امامیه جعفر را «جعفر کذاب» در بین شیعیان شهرت دارد و به اعتقاد شیعه او به مانند کنعان فرزند نوح و قابیل فرزند آدم، فرزند ناخلف امام دهم شیعه بوده‌است. طبق روایت دیگر شیعه، کفن و دفن امام عسکری توسط سرپرست وکلای وی، عثمان بن سعید، انجام شد. عثمان بعداً به عنوان سرپرست وکلا در دوره غیبت نیز به فعالیت خود ادامه داد.

دیدگاه امروزی شیعهٔ دوازده امامی این است که بحث مهدی، دوازده امام، قائم آل محمد وغیبت از زمان پیامبر مطرح بوده‌است و چنانکه محمد حسین طباطبایی می‌گوید، طبق احادیث، پیامبر دقیقاً مشخص کرده که مهدی پسر امام یازدهم خواهد بود. این دیدگاه، ظهور افراد و فرقی که در سده‌های اول و دوم، خود را مدعی مهدویت دانسته و به عنوان قائم آل محمد قیام کرده‌اند یا باور به غیبت یکی از پیشوایان داشته‌اند را مؤید نظر خود می‌داند. بنا بر این دیدگاه، موضوع غیبت مهدی از قبل نزد شیعیان مطرح بوده‌است؛ برای نمونه، به گفتهٔ طبرسی، یکی از محدثان شیعه به نام حسن بن محبوب(224 ه‍ /838 م) که در عصر امامان پنجم و ششم شیعه، محمد باقر و جعفر صادق، می‌زیسته، در احادیث کتاب خود به نام «مشیخه» از دو غیبت کوتاه و طولانی قائم آل محمد یاد کرده‌است.

در روایات شیعه صاحب الزمان هر ساله در حج شرکت می‌کند. در طول تاریخ شیعه افراد زیادی ادعا نموده‌اند که مهدی را در هنگام حج ملاقات کرده‌اند. معدودی از روایات شیعه، محل زندگی مهدی را مکه ذکر کرده‌اند. این روایات چنین نقل می‌کنند که امام شیعیان در خانه‌ای بنام بیت الحمد زندگی می‌کند. در این خانه چراغی می‌باشد که از زمان تولد تا قیام صاحب الزمان روشن می‌باشد. روایتی دیگر محل زندگی مهدی را در کوه‌های بین مکه و طائف ذکر کرده‌است. همچنین روایاتی دیگر از حضور مهدی در روز عاشورا حکایت می‌کنند. این روایات محل زندگی امام شیعه را کربلا یا کوفه می‌دانند. در باورهای عامیانه چنین گفته می‌شد که مهدی در شهرهایی بنام جابلقا و جابلسا زندگی می‌کند. در قرن‌های گذشته سفرنامه‌های متعددی از شیعیانی موجود است که مدعی بوده‌اند که به این شهرها سفر کرده‌اند و به دیدن امام خود نائل شده‌اند. تنها دانش جغرافی مدرن بود که وجود نداشتن چنین شهرهایی را به مردم نشان داد.






غیبت
از دیدگاه شیعیان، دوران امامت وی به دو دورهٔ غیبت و ظهور تقسیم می‌شود. دورهٔ غیبت نیز به دو دورهٔ غیبت صغری (کوتاه مدت) و غیبت کبری (بلند مدت) تقسیم می‌شود. غیبت صغری از تولد حجت بن الحسن در سال 255 ق. یا درگذشت امام یازدهم در سال 260 ق. آغاز می شود و تا مرگ چهارمین نایب خاص مهدی در سال ۳۲۹ (قمری) پایان می پذیرد. از این زمان غیبت کبری شروع شده و تا ظهور او ادامه خواهد داشت. در منابع شیعه حدود هفتاد روایت از پیامبر اسلام و اهل بیت وی درباره غیبت به طور صریح یا با اشاره همراه با تحلیل نقل شده است.

«غیبت» در شیعه به معنای ناپیدا بودن در مقابل «ظهور» است و نه به معنای «ناپدید بودن» در مقابل «حضور». از دیدگاه شیعیان، غیبت دوره‌ای است که مهدی در میان مردم هست، ولی ظهور ندارد. دورهٔ غیبت به دو دورهٔ غیبت صغری (کوچک‌تر) و غیبت کبری (بزرگ‌تر) تقسیم می‌شود و با ظهور مهدی به پایان می‌رسد. از دیدگاه شیعه، «صاحب الزمان» عنوان ویژهٔ امام غایب است. کسی که برای حواس ظاهری ناپیدا، ولی حاضر در قلب مؤمنان است. از دید هانری کربن نقد تاریخی برای درک و کشف پدیده غیبت ناکارآمد است، زیرا غیبت مربوط به «تاریخ قدسی» است. کربن تاریخ قدسی را تاریخی می‌داند که بر اساس مشاهده، ثبت و تحلیل شواهد تجربی استوار نیست بلکه براساس درکی است که از فرای حقایق مادی و تجربی آمده‌است.

به اعتقاد شیعه، زمین هیچگاه از امام معصوم خالی نخواهد ماند و همین امر دلیلی بر وجود امام زمان در دوران غیبت کبری است. برخی اسلام پژوهان امروزی عدم پذیرش عمومی آخرین نائب در میان جامعه شیعه را بمنزله شکست نهاد نیابت و سفارت به عنوان مرجع سلسله مراتبی مرکزی در میان جامعه شیعه تلقی کرده‌اند. موژان مومن و ایتان کولبرگ می‌نویسند که شبکه وکلا توانست به اندازه طول عمر طبیعی یک انسان (هفتاد سال) انجام وظیفه نماید. اما بعد از آن حیرت و شک شیعیان در مورد غیبت مجدداً شروع شد. عالمان اوایل دوران آل بویه تلاش زیادی کردند تا در کتاب‌های خود غیبت امام دوازدهم را اثبات کنند.

از منظر شیعیان، با توجه به شرایط و فشارهای عباسیان، امام در خفا بسر می‌برد؛ اما در ابتدای دوران غیبت کبری، هیچ متن روشنی در میان منابع شیعه که دلالت بر طولانی بودن مدت غیبت حتی بیش از طول عمر انسان معمولی باشد وجود ندارد. در آن زمان کوششی برای توجیه عمر طولانی امام زمان انجام نشد. برخلاف آنچه ابن بابویه و دیگران انجام دادند. در سال‌های ابتدایی غیبت کبری اینکه کدام یک از دو غیبت امام شیعه طولانی‌تر خواهد بود روشن نبود. چنین عدم قطعیتی برای مثال در نوشته‌های نعمانی سیزده سال پس از غیبت کبری به چشم می‌خورد.

هانری کربن در خصوص باور عرفانی شیعی نسبت به دوران غیبت کبری چنین می‌گوید که با آغاز این دوره امام دوازدهم در قلمرو مادی قرار ندارد. بدین ترتیب امام غائب تا زمان ظهور، تنها در رؤیا یا شهود قابل رؤیت می‌باشد. او در این شرایط ورای محیط طبیعت است. به اعتقاد شیعه در این دوران ولایت مهدی همچنان ادامه دارد و متوقف یا منقطع نشده اما به شکل پیچیده‌ای به حالت تعلیق درآمده‌است. این تعلیق با توجه به جایگاه بسیار رفیعی که شیعه برای امامان قائل است، جامعه شیعه را با پیامدهای تازه و پیچیده‌ای روبه‌رو می‌کند. از نظر شیعیان حجت بن حسن زنده، حاضر و ناظر بر اعمال و رفتار آن‌هاست و شاید به طور ناشناس با او ملاقات کرده باشند. وی وجود حاضری است که حضور او قابل درک نیست. جامعهٔ شیعه در تاریخ غیبت مجموعهٔ بزرگی از اشعار، مراثی و مدایح، خواب‌ها و رؤیاها و الهام‌های شخصی و ادعاهای ارتباط اشخاص پرهیزگار با او را گردآوری کرده که این امر حضور وی در صحنه و فعالیتش را برای جامعهٔ شیعیان همچنان ملموس نگاه داشته‌است. در روایات شیعه نقش امام در زمان غیبت گاه به خورشید پشت ابر تشبیه شده‌است شریف مرتضی در استدلال خود در زمینه غیبت امام دوازدهم شیعیان موضوع "لطف" در وجود غیبت را چنین خلاصه می‌کند:

با نیل به وجود او در میانشان و با اطمینان از وجوب اطاعت از او، شیعیان بی شک از او شرم خواهند نمود و به او احترام می‌گذارند و در نتیجه مرتکب شرّ نمی‌شوند. آنها از اینکه از جانب او مورد توبیخ یا سرزنش قرار گیرند واهمهٔ دارند. به این ترتیب، ارتکاب اعمال بد در میانشان کم می‌شود و اعمال خوب زیاد می‌گردد.







ظهور، قیام و تشکیل حکومت جهانی

در روایات شیعیان نشانه‌های متعددی برای ظهور مهدی قائم ذکر شده‌است از جمله: خروج یمانی، سفیانی، صیحه آسمانی که از آمدن قائم خبر می‌دهد، کشته‌شدن نفس زکیه در مکه تنها ۱۵ روز قبل از ظهور قائم، فرورفتن سرزمین بیداء (فرورفتن ارتش سفیانی در زمین در هنگام رژه در مکه). هر چند طوسی، نعمانی و صدوق در ترتیب اتفاق افتادن این نشانه‌ها با هم یک نظر نیستند. هر سه ذکر می‌کنند که این نشانه‌ها در یک سال اتفاق می‌افتد. در این روایات مهدی در بین رکن‌ها و مقام ابراهیم، در کعبه ظهور می‌کند. روز ظهور مقارن با عاشورا است. مرکز حکومت وی در کوفه قرار دارد. وی مقر حکومتش را در مسجد کوفه برپا می کند و خزانه اش را در مسجد سهله مستقر می کند.

در روایات شیعه، شیعیان از تعیین وقت ظهور مهدی برحذر داشته شده‌اند، و تعیین‌کنندگان وقت ظهور، دروغگو دانسته شده‌اند. در میان روایات شیعه، اجماعی در مورد مدت زمان حکمرانی مهدی پس از ظهورش نیست. برای مثال حدیثی از محمد باقر، امام پنجم شیعه نقل شده‌است که مدت زمان حکومت مهدی را پس از ظهور ۳۰۹ سال ذکر کرده‌است. حدیثی دیگر به نقل از صادق نقل شده‌است که این مدت را هفت سال ذکر کرده‌است اما به گفتهٔ جعفر صادق، امام ششم شیعیان امامی، هر سال این حکومت به اندازه هفتاد سال عادی خواهد بود. در حدیثی دیگر که ابن بابویه از صادق نقل کرده‌است او از وجود دوازده مهدی پس از قائم(و نه دوازده امام) خبر داده‌است. این مهدی‌ها از میان شیعیان امام زمان خواهند بود.

طبق نظر علی کورانی در کتاب عصر ظهور بر اساس جمع بندی روایات شیعه و سنی در خصوص ظهور و قیام مهدی موعود، ظهور مهدی از ابتدا تا تشکیل حکومت چهارده ماه طول می‌کشد. ظهور از ماه رجب و با خروج سفیانی آغاز می‌شود. در شش ماه نخست، ظهور مهدی غیرعلنی است و او در اضطراب و نگرانی است و امور را به طور مخفیانه توسط یارانش رهبری می‌کند. سپس در روز عاشورا از ماه محرم قیام قائم از مکه در مسجدالحرام در کنار کعبه با 313 تن از یارانش آغاز می‌شود؛ درحالی که پرچم حضرت محمد در غزوه بدر را در دست دارد که بر آن نوشته شده است: اَلبَیعةُ لله ؛ سپس از آنجا رهسپار مدینه، و بعد عراق و نهایتاً شام می‌شود. او طی هشت ماه دشمنانش را شکست می‌دهد و جهان اسلام را یکپارچه تحت فرمان حکومت خود در می‌آورد. سرانجام وارد قدس می‌شود. آنگاه با رومیان (که به نظر کورانی مقصود غربیان هستند) پیمان آتش‌بس می‌بندد. در این اثنا طبق روایات مسلمانان عیسی از ملکوت فرود می‌آید، تا حجت بر یهودیان و مسیحیان تمام شود. ترتیب حوادث فرود مسیح و آتش بس میان مسلمانان و رومیان (غربیان) در روایات دقیقاً مشخص نیست. به هر حال مسیح به مهدی می‌پیوندد و پشت سر مهدی نماز می‌خواند. سپس رومیان پیمان آتش بس را نقض می‌کنند و جنگ بسیار بزرگی در ساحل شرقی مدیترانه رخ می‌دهد و مهدی پیروز می‌شود.






پس‌آیند اعتقاد به امام دوازدهم در طول تاریخ و مسائل امروزی

برای بیشتر از یک هزاره، ایده ظهور مهدی در آینده روزنه امیدی برای مذهب شیعه به ارمغان آورده است. امید به ظهور امام در آینده به عنوان نیروئی متعادل کننده در میان شیعیان عمل نموده تا هر فعالیت سیاسی را تا ظهور امام مورد انتظار به تعویق بیندازند. موعود گرایی دوازده امامی جنبشی آرامش طلب است که به دنبال حضور صلح آمیز در جامعه مسلمانان در عین نگاه داشتن ویژگی‌های اختصاصی خود در زمینه امامت و مخصوصاً امامت حجت غائب است. محمد حسین طباطبایی در خصوص آثار باور به امام غائب از نظر شیعه می‌نویسد: تصور ظهور مهدی در ردیف تصور قیامت می‌باشد که مشابه اعتقاد به پاداش و جزای اعمال موجب حفاظت حیات معنوی مسمانان می‌شود. این باور مربوط به دو قرن و نیم پس از ظهور اسلام نیست بلکه پیامبر پیش از ولادتش بشارت داده که برای شیعیان معتقد از آغاز نقطه امید بوده‌است. باور به ظهور مهدی به انسان نوید می‌دهد که جهان بشری سرانجام به روزی به کمال مطلوب که حیات سراسر سعادت و خوشبختی و کامیابی است دست خواهد یافت. با وجود ایمان به چنین حقیقتی تصور شکست خوردن و بی فایده بودن تلاش برای انسان مسلمان محال است. با چنین ایمان مسلمان پیوسته خود را کامیاب می‌یابد و هرگز در اثر انباشت مشکلات و گرفتاری‌ها امید نجات و رستگاری را از دست نخواهد داد.

در قرن چهارم هجری و هنگامی سلسله شیعه آل بویه بر عراق و ایران مسلط شدند. هفتاد سال از غیبت امام شیعه می‌گذشت و یک امام غایب محدودیتی برای آل‌بویه بوجود نمی‌آورد. بنابراین آل‌بویه که در ابتدا شیعه زیدی بودند، به شیعه دوازده امامی گرایش یافتند و از آن حمایت نمودند. از طرف دیگر فشارها و سرکوب‌های عباسیان با یک احساس شدید یاس در میان شیعیان امامیه که برخلاف بسیاری از شیعیان زیدیه از به چنگ آوردن قدرت از طریق روش‌های انقلابی باز مانده‌بودند، همراه و همزمان بود. برای آنها امام غائب، جاذبه‌های فکری و سیاسی آشکاری به دنبال‌داشت. این امر امامیه را قادر ساخت تا حکومت طرفدار شیعه آل بویه را به رسمیت بشناسد و با آن همکاری کند، بدون آنکه وفاداری خود را نسبت به امام غایب خود فدای این کار سازند. این همکاری با آل‌بویه توانست شیعیان را به مرکز قدرت نزدیکتر نماید. با اعلام وفاداری به آل بویه، شیعیان توانستند در تقاضای حقوق خود صریحتر و بی پرواتر باشند. به نظر کولبرگ در این دوران شیعیان با تقویت پایگاه خود در مراکز حساس مالی و حکومتی، شاید در پی این بودند که از یک سو امتیازاتی از شکل موجود حکومت به دست آورند و از سوی دیگر نهایتاً مذهب تسنن را از درون تضعیف کنند.

هنگاهی که ترکان سلجوقی از شمال شرق ایران به پیش آمدند و سرزمین‌های اسلامی مسخر کردند. براساس شعرهای منسوب به زمان جعفر صادق، نویسندگان اسلامی ترکان را زمینه ساز ظهور مهدی می‌دانستند. هنگامی که مغولان به ایران حمله نمودند دوباره چنین اعتقاداتی در مورد مغولان در بین شیعیان که در آن زمان در ایران کماکان در اقلیت بودند، جاری شد. شیعیان پرنفوذی مانند خواجه نصیر توسی نیز با مغولان همکاری نمودند.

در طول تاریخ شیعه افراد متعددی بوده‌اند که با نام مهدی قیام کرده‌اند و در مواردی خود توانسته‌اند نظامی نو به وجود آورند. بنابر گفته ژان پیر فیلیو از زمان تبیین دکترین غیبت توسط روحانیت شیعه، با هدف محدود کردن جنبش‌ها و قیام‌های سیاسی تحت نام مهدی، روحانیت شیعه کوشش کرد که خود تنها نهادی باشد که وظیفه تفسیر نشانه‌ها و زمان ظهور را به عهده داشته باشد. اما این تلاش روحانیت شیعه برای کنترل جنبش‌های سیاسی تحت نام مهدی همیشه موفقیت آمیز نبوده‌است. برای مثال زمانی که شاه اسماعیل صفوی ایران را تسخیر نمود. بسیاری از هواداران شاه اسماعیل، او را همان مهدی موعود دانستند. هرچند بعد از شکست شاه صفوی از ترکان عثمانی او مجبور شد از جاه‌طلبی‌های خود عدول کند. از آن پس شاه اسماعیل در نزد طرفدارانش به عنوان نماینده امام زمان شناخته می‌شد. جنبش بابی بدون شک شاخص‌ترین جنبش‌های موعودگرایی شیعه پس از ظهور صفویان بود. این جنبش نتیجه حدود نیم قرن انتظار برای ظهور امام زمان بدنبال فرارسیدن هزاره مهدی و تعالیم و آموزه‌های درون و برون جنبش شیخیه بود. علی محمد باب ابتدا ادعا نمود که بابِ امام زمان است و سپس در سال ۱۲۶۴ ه.ق./۱۸۴۸ م. آشکارا ادعا نمود که مهدی موعود است. این جنبش در نهایت به گسست از شیعه و تشکیل آیینی جدید منجر شد.

در دوران معاصر جنبش‌های متعددی در بین شیعیان لبنان، عراق و ایران شکل گرفته‌است که یا خود را نماینده امام زمان یا هموارکننده زمینه‌های ظهور امام زمان دانسته‌اند یا مدعی هدایت و تأثیرگیری جنبش توسط امام زمان بودند. چنین رویکردی را در دوران معاصر در جنبش‌ها و نظام‌هایی مانند نظام جمهوری اسلامی ایران، جیش المهدی به رهبری مقتدی صدر و حزب‌الله لبنان می‌توان دید.

هزاران نفر از شیعیان به مسجد جمکران در حوالی قم و در مسیر راه قم-کاشان می‌روند. به خصوص در سه شنبه شب و روزی که در روایات شیعه، مهدی در این روز و در این محل ظاهر شده است. در دوران ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد، او عنوان می‌کرد که امام مهدی فعالیت‌های روزانه دولت او را حمایت می‌کند و به او در مواجهه با فشارهای بین‌المللی کمک می‌نماید. یا در سخنرانی دیگری عنوان نمود که دلیل حمله آمریکا به عراق این بوده‌است که آنها دریافته بودند که امام زمان قرار است که در عراق ظهور کند. این اظهار نظرهای احمدی نژاد با انتقادهای زیادی از جانب منتقدین وی و روحانیان شیعه مواجه شده‌است. در سال ۲۰۱۱ میلادی مستند جنجالی ظهور بسیار نزدیک است باعث جنجال‌های بسیار شد. تا آنجا که منابع دولتی در ایران از ممنوعیت انتشار و توزیع این مستند خبر دادند.

در کنار جمکران مکان‌های دیگری به‌خاطر ارتباطش با امام دوازدهم شیعیان مورد توجه قرار گرفته‌است و قداست یافته‌است. مانند کوه سفید جنب مسجد جمکران که در بین باورمندان به محل پادگان سپاه مهدی در هنگام ظهور شهرت یافته‌است یا مسجد محدثین در شمال ایران و در شهر بابل که مشهور است که به دستور امام زمان ساخته شده‌است.

اعتقاد به ظهور امام غایب (به عنوان مهدی)، شیعیان را در تحمل شرایط دشوار یاری نموده و به آنها امید آینده‌ای سرشار از دادگری داده است. مبالغه آمیز نیست اگر گفته شود بدون اعتقاد به چنین نقشی برای امام دوازدهم، مذهب شیعه نمی‌توانست در مقابل آزار و اذیت سلسله‌های مختلف در تاریخ اسلام - تا پیش از تشکیل صفویه در قرن شانزدهم- دوام بیاورد. بنابرین غیبت امام به عنوان نیروی خلّاقی در جانهای شیعیان عمل نمود تا نه تنها در مقابل مشکلات زمان صبور باشند، بلکه آنها را آماده نمود تا وظیفه تاریخی خود در تاسیس حکومت اسلامی حتی پیش از آنکه امام رهبری شیعیان را بر عهده بگیرد را به انجام برسانند.





دیدگاه اهل سنت

با توسعه دکترین مهدویت در نزد شیعیان، فقه سنت سعی نمود تا از اعتقاد به مهدی فاصله بگیرد. با وجود حمایت از اعتقاد به مهدی توسط بعضی محدثین مهم اهل سنت، اعتقاد به مهدی هیچگاه بعنوان مبانی اصلی فقه اهل سنت در نیامده‌است. در اعتقادات اهل سنت به مهدی اشاره شده‌است، ولی بصورت نادر. بسیاری از علمای مشهور اهل سنت مانند محمد غزالی از بحث کردن در مورد این موضوع اجتناب کرده‌اند. البته به گفته مادلانگ این اجتناب کمتر بخاطر عدم اعتقاد به مهدی و بیشتر (بگفته رضا اصلان بخشی) بخاطر برنیانگیختن شورش‌ها و جنبش‌های اجتماعی بوده‌است.هر چند همچنان بحث های شدیدی بین علمای سنی در خصوص نقش مهدوی و سیاسی وی وجود دارد. موارد استثنایی مانند ابن خلدون در کتاب مقدمه وجود دارد که آشکارا با اعتقاد به مهدی مخالفت می‌کند و تمام احادیث مربوط به مهدی را ساختگی می‌داند. در میان محدثین و علمایی که به مهدی پرداخته‌اند دیدگاه‌های مختلفی وجود دارد. در احادیثی در کتاب‌های اهل سنت مهدی همان عیسی مسیح است. در روایاتی دیگر حرفی از هویت فرد نیست و یا گفته شده‌است که به همراه عیسی قیام می‌کند. همچنین مهدی از نسل حسین، نسل حسن و یا فرزند حسن عسکری، امام یازدهم شیعه دوازده امامی، ذکر شده‌است.

طبق گفتهٔ ویلفرد مادلونگ در دانشنامهٔ اسلام، بین قرون هفتم تا سیزدهم هجری برخی علمای اهل سنت از این عقیده که حجت بن حسن همان مهدی منتظر است حمایت کردند:

در سال ۶۴۸ (ه.ق.)/۱۲۵۰(م.) محدث سوری شافعی مذهب، محمد ابن یوسف الگنجی القریشی، کتابی تالیف کرد با عنوان "البیان فی اخبار صاحب الزمان" که در آن با استناد به احادیث اهل تسنن اثبات نمود امام دوازدهم همانا مهدی است.
در سال ۶۵۰(ه.ق.)/۱۲۵۲(م.) کمال الدین محمد اهوازی، دانشمند شافعی، کتاب مطالب السوال فی مناقب آل رسول، را در شهر حلب تکمیل نمود. در این کتاب وی از امامت دوازده امام پشتیبانی نمود و به مخالفت‌های اهل تسنن در زمینه اعتقاد به اینکه امام دوازدهم همان مهدی است پاسخ داد.
سبط ابن جوزی، کمی پیش از وفات خود در سال ۶۵۴ (ه.ق.) در دمشق، کتاب تذکره خواص العلما را نوشت که در آن گزارش‌های منابع اهل تسنن را در بیان فضائل علی و فرزندانش به خصوص دوازده امام را گرد آوری نمود و در پایان تصریح نمود که امام دوازدهم همانا صاحب عصر، و مهدی موعود است.
در دایره صوفیان نیز منابعی در تایید مهدی بودن امام دوازدهم وجود دارد. ابو بکر بیهقی (وفات ۴۵۸/۱۰۶۶) بیان نموده است که برخی از مشایخ صوفیه نظر امامیه در مورد هویت مهدی و غیبت او را قبول دارند. صوفی ایرانی، صدر الدین ابراهیم الهموی(اواخر ساده ۷/۱۳) از نظر امامیه در کتابش، فرائض السیمتین پشتیبانی نمود. صوفی مصری، الشعرانی، با وجود اینکه عموماً هیچ موافقتی با شیعه نشان نمی‌داد، در کتاب یواقیت و الجواهر (نوشته شده در سال ۹۵۸/۱۵۵۱) تصریح نمود که مهدی پسر امام حسن عسکری است که در سال ۲۵۵/۸۶۹ به دنیا آماده است و تا زمان ملاقات با عیسی زنده خواهد ماند.
page1 - page2 - page3 - page4 - page5 - page7 - page8 - | 3:09 am
خواب طولانی

از اشک‌های حبسِ توو چشمات

تا بغض ِ تلخِ توو سری خورده

از دردهایی که تموم ِ عمر

هرگز کسی اونا رو نشمُرده




بی قافیه ، بی وزن باید گفت
یک شعرِ سرتاسر پُر از لکنت

این دردها آرایه ی شعرن

این بغض و دلتنگی و این نفرت


شاعر نبودم ، نیستم ، اما
با اشکِ تو شاید که شاعر شم

تووی سَرَم هِی واژه می رقصه

هر جور هس(ت) باید که شاعر شم


توو شعر ها با دردِ تنهایی

هِی گریه کردیم و فقط گفتیم

از دردهای مشترک تا عشق
با هر ترانه خط به خط گفتیم


دنبالِ یک تسکینِ کوتاهیم

با دودهای گیجِ توو کافه

توو این سیاهی ، واژه ها شاید
یک شب حریرِ خوابو بشکافه


توو شهرِ مسخِ خوابِ خرگوشی

احساسِ ما عمریه بیداره
دنیا به چشمایی که غم دیده

یک خوابِ طولانی بِدِهکاره


محمد گوهری


--------------------------------------------------------------------------


هنر پیشه

تمومِ عمرُ روو شونه کشید و
یه جایی عاقبت از نفس افتاد
جَوونِ شاد و قبراقِ پریروز
یه عمرُ توو یه شب بر باد می داد

همه عمرُ فقط لبخند می زد
ولی تووی دلش از گریه پُر بود
واسه زخمی که دائم "دیر" می شه
چه دووره التیامِ واژه ی "زود"

تصور کردنِ اینکه همیشه
یه وقتی واسه گریه کردنش هست
کشوندش سمت تنهائی مطلق
تهِ یک بغضِ پس خورده توو بن بست

همیشه تووی این فکری که دنیا
تموم صحنه هاشُ خوب چیده
نمی دونی یه جائی یک صدائی
پلان نحس عمرُ کات می ده

شبیه یک هنر پیشه روو صحنه
تمومِ زندگیشو غرق بازی
فقط احساسِ مصنوعیِ شادی
تمومِ عمر تنها صحنه سازی

یه شب بغضی که دائم خنده می شد
تووی رگهای تاریکش ورم کرد
هجومِ غصه توو تنهاییِ ناب
یه تیغ و آرزوی رفتنِ درد

تنش رُ دست تنهایی سپرد و
میون لختیِ یک تخت خوابید
سرش رُ بی صدا از آسمون برد
درخت خسته‌ی خمیده خشکید

همیشه تووی این فکری که دنیا
تموم صحنه هاشُ خوب چیده
نمی دونی یه جایی یک صدایی
پلان نحس عمرُ کات می ده


--------------------------------------------------------------------------


نسل ما


نسل من و تو نسلِ کابوسه

نسلی که یک عمرو کُتک خورده

هِی ژستِ زنده بودنو داره

اما خودش می دونه که مُرده



هر بار احساسِ رسیدن داشت

فهمید اون لحظه براش دیره

عمریّه حرکت داره تو دنیا

اما فقط داره عقب می ره



شخصیتای قصّه تکراری

تاریخ می چرخه فقط انگار

این آدما و اشتباهاشون

تکرار می شَن پُشتِ هر تکرار



تکرار می شن قصه ها هربار

تاریخ ، حولِ این مدار افتاد

یک شخص راهو اشتباه می رفت

دنیا تقاصِ اونو پَس می داد



انگار صد ساله که پاییزه

هر لحظه دنیا تو همین فصله

چیزِ عجیبی نیست این احساس

پاییز دردِ کلّ این نسله


محمد گوهری


--------------------------------------------------------------------------


پُر از حسّ پا خوردن از زندگی

منم مثلِ تو دلخورم از جهان

سرم گیجه از چرخشِ دائمی

توو این دورِ تکراریِ هفت خان



به راهی که روزا قدم می زدیم

به هر پرسه ی ممتد و بی حواس

بـه بـحـثـای طـولانـیِ فـلسـفـی

به شعری که خوندی توو "کافه تراس"



به اشکای تو توو دلِ سینما

که از فـیــلم دیدن منو سیر کرد

به این اعتمادی که زخمی شدو

تووی چـند هفته تورو پـیــر کرد



به شعر و به هر غُصّه ی مشترک

به اشکی که می ریزه توو نیمه شب

به روز و شبای پُر از دلهُره

به این مَردُمِ ساده تسلیمِ شب



قسم می خورم رد شه این سختیا

قسم می خورم زندگی خوب شه

فقط گریه کن ، بغض و دلتنگیا

نذار توو گلوی تو سرکوب شه



فقط گریه کن...


محمد گوهری
ساعت : 3:09 am | نویسنده : admin | هواداران محمد گوهری | مطلب قبلی
هواداران محمد گوهری | next page | next page